پس از آن که رئیس جمهور کرزی از اجباری کردن سربازی سخن گفت , یکی از هموطنان عزیز که در شیراز ایران زنده گی می کند و طرفدار سر سخت امام جمعه ی تهران است و برای حسن نصرالله در لبنان هر ماه پول می فرستد و در ضمن فکر می کند که زیارت های مشهد و قم و چرس های خوزستان شاه زیارت ها و چرس هایند در نامه یی به خانواده ی خود در افغانستان نوشت:
" سلام های گرم خویش را خدمت قبله گاه گرامی , والیده ی محترمه و باقی متعلقین عرض می دارم. از خدای بزرگ استدعا دارم که لحاف عافیت بر سر داشته باشید. مایان نیز جور و طیار بوده و هفده و نیم سیر قروتی که ارسال نموده بودید به فضل خداوند رسیده و شنیده ام که " بخت نسا" دختر حاجی " پای کته" را کودام کس گرفته . من خیلی غمگین شدم و بی غیرتی شماست. این بی وجدان کرزی هم سرباز می گیرد. من نمی آیم. برای قادر و اکبر هم تذکره بگیرید و سن شان را خورد بزنید. تا هژده ساله شوند دولت مولت سقوط می کند. و به عمه ام بگویید که بچه ات را نگذاشتی که به استرالیا برود حالی بخیر در جنگ روان کن. رفیقان او همه گی در مالیزیا رسیده اند و هنوز غرق نشده اند شاید هیچ غرق نشوند. دیگر معلوم عموی بزرگوارم بوده باشد اینکه بچه اش با بچه ملا گدام دار جنگ کرده و کار نمیکند و موی خود را هر روز چرب کرده حتما یک روز در کودام جای پولیس ایران او را می گیرد. من می گفتم که او خانه برود ولی به عسکری که بگیرند چه فایده . همین جا باشد کودام وقت سیالی است جنگ می کنیم خوب زور دارد برای ما خوب است. من نمی آیم. دولت را که طالبان گرفتند می آیم. و شما را به خدای کریم و رحیم سپردم. با احترام : کوچیک شما محمدخان".
می بینید که این خبر اجباری کردن سربازی چه بلایی سر خانواده ها می آورد؟ من محمد خان را خوب می شناسم . او حالا بهانه ی خوبی برای بر نگشتن یافته. بیچاره پدرش را هر روز سر دعوای زمین لت و کوب می کنند. او یگانه امید پدر خود برای روز انتقام بود.
" سلام های گرم خویش را خدمت قبله گاه گرامی , والیده ی محترمه و باقی متعلقین عرض می دارم. از خدای بزرگ استدعا دارم که لحاف عافیت بر سر داشته باشید. مایان نیز جور و طیار بوده و هفده و نیم سیر قروتی که ارسال نموده بودید به فضل خداوند رسیده و شنیده ام که " بخت نسا" دختر حاجی " پای کته" را کودام کس گرفته . من خیلی غمگین شدم و بی غیرتی شماست. این بی وجدان کرزی هم سرباز می گیرد. من نمی آیم. برای قادر و اکبر هم تذکره بگیرید و سن شان را خورد بزنید. تا هژده ساله شوند دولت مولت سقوط می کند. و به عمه ام بگویید که بچه ات را نگذاشتی که به استرالیا برود حالی بخیر در جنگ روان کن. رفیقان او همه گی در مالیزیا رسیده اند و هنوز غرق نشده اند شاید هیچ غرق نشوند. دیگر معلوم عموی بزرگوارم بوده باشد اینکه بچه اش با بچه ملا گدام دار جنگ کرده و کار نمیکند و موی خود را هر روز چرب کرده حتما یک روز در کودام جای پولیس ایران او را می گیرد. من می گفتم که او خانه برود ولی به عسکری که بگیرند چه فایده . همین جا باشد کودام وقت سیالی است جنگ می کنیم خوب زور دارد برای ما خوب است. من نمی آیم. دولت را که طالبان گرفتند می آیم. و شما را به خدای کریم و رحیم سپردم. با احترام : کوچیک شما محمدخان".
می بینید که این خبر اجباری کردن سربازی چه بلایی سر خانواده ها می آورد؟ من محمد خان را خوب می شناسم . او حالا بهانه ی خوبی برای بر نگشتن یافته. بیچاره پدرش را هر روز سر دعوای زمین لت و کوب می کنند. او یگانه امید پدر خود برای روز انتقام بود.