۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

من و سال نو


سال نو آمد و نداد هیچ به بنده حال ِ نو
من که ندیده ام به جز آب دماغ ِ سال نو
گر چه که دو هزار و ده چون دو هزار و نه بود
باز به پیش روی ِ من هست یک احتمال ِ نو :
این که حجیم تر شود این شکم ِ عظیم ِ من
- شکل جوال ِ کهنه را محو کند جوال ِ نو-
یا مرض شکر اگر لطف کند بر آورد
زین مه ِ روی دلکش ام صورت ِ یک شغال ِ نو
این کمر ِ خمیده هم هیچ بعید نیست که
ز انجمن کمرخمان کسب کند مدال ِ نو

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

ما ، اهل کوفه


این شعار طرفداران سید علی بن معاویه در ایران است.

۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

آیین ِ سر پرستی

بی بی سی خبر داد که "قانون سرپرستی وزارتخانه های افغانستان" تصویب شد.

در شرح این قانون آمده است که " سر " یک کلمه ی اصیل در عنعنه ی افغانی بوده و به معنای بزرگ یا کلان خانواده ، وزارت و غیره می باشد. مثلا وقتی که می گوییم " احمد *بی سر است" منظور این است که کسی نیست که احمد را مراقبت یعنی لت و کوب کند. در این قانون سر پرستی یعنی پرستش ِ بزرگ یا کلان ِ وزارت مربوطه.

بر اساس قانون سر پرستی وزارت خانه های افغانستان :

- هیچ کارمند هیچ وزارت خانه یی حق ندارد بیش از یک سر یعنی بیش از یک وزیر را پرستش کند. پرستش دو وزیر در یک زمان شرک محسوب می گردد و ان الوزیر لا یحب المشرکون.

- همه ی کارمندان وزارت خانه ها مکلف اند که روزانه به صورت مجموعی هشت رکعت تملق ایستاده به جا بیاورند و در صورت شک میان هفت و هشت با آشک و منتو به خانه ی وزیر رفته طلب مغفرت کنند.

- بر همه ی کارمندان واجب است که همه روزه سه ساعت ( از ساعت دوازده و نیم تا چهار بعد از ظهر) روزه ی سکوت بگیرند تا وزیر بتواند بر عرش ِ وزارت خود بخوابد. در صورت شکستن این روزه ی واجب کارمند گناهکار باید جهت کفاره از این رهنمود استفاده کند : شصت دالر جریمه باید داد/ یا به پای وزیر صیب افتاد.

- بر کارمندانی که معاش شان زیاد است حج ِ اکبر یعنی به دست آوردن دل وزیر واجب می شود. این کارمندان مکلف اند سالانه چهار دفعه گوسفند قربانی کنند و به زیارت حجرالمرمر خانه ی وزیر بشتابند. در روایات هم آمده که دل به دست آور که حج اکبر است/ خاصه آن دل که مربوط ِ " سر" است.

* البته می توان به جای احمد حامد هم گذاشت. اما از آنجا که حامد پسر خوبی است ، بی سری نمی کند و اوباما از او راضی است تصمیم گرفته شد که از همان مثال احمد استفاده شود.

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

دستگیری مستر سکیداد هتیف

امروز یکی از برادران عزیز نیجریش ( یعنی اهل نیجریه ) می خواسته یکی از طیاره های امریکا را بر فراز شهر دیترویت منفجر کند که گرفتارش کرده اند و کار اش نشده. این آقای محترم بعضی مواد خشک را به لنگ خود ( ببخشید ما قی را لینگ می گوییم) بسته بوده و کمی مواد مایع هم داشته . این خبر را که خواندم فهمیدم که دفعه ی دیگر از بردن شامپوی " هید اند شولدر" خبری نخواهد بود. همین هید و شولدر خودم را اجازه بدهند که ببرم هم از سر من زیاد است. برای یک لحظه خودم را در حال بازرسی شدن در میدان هوایی بین المللی سانفرانسیسکو یافتم :

مامور : دهانت را باز کن

من : چشم ، بفرمایید

مامور : این چیزک سیاه که در وسط یکی از دندان های تخت ات هست چیست ؟

من : نقره است ، پر کاری کرده ام.

مامور : آن را بکش بیرون تا ببینیم که چه هست.

من : نمی شود. من چه گونه آن را بیرون بکشم؟

مامور : این ورق را امضا کن و سوگند یاد کن که این اورانیوم مورانیوم نیست.

( ورق را امضا می کنم)

مامور : دو باره دهن ات را باز کن. کی گفت که دهانت را ببند.

من : خیلی خوب. بفرمایید.

مامور : این چیست در اینجا جمع شده.

من : آب دهان ام هست.

مامور: آب دهان ات چرا این قدر غلیظ است؟

من : نمی دانم . غلیظ است؟

مامور : این چیز سیاه روی دندان ات چیست؟

من : این همان نقره است که پیشتر عرض کردم. گفتم که دندانم خراب شده بود ، پر کردم اش.

مامور : پس چرا حالا این قدر خشک شده؟

من : به خاطری که من هفده دقیقه است که دهانم را باز نگه داشته ام.

مامور : تعداد دقیق موهای بدن ات را در این فورم بنویس .

من : آخر من چه می دانم؟ حساب که نکرده ام.

مامور : تخمین بزن.

من : نمی دانم.پنج صد هزار؟ یک میلیون ؟ شاید بیشتر.

مامور : تو حق نداری بیشتر از پنجاه هزار تار مو را با خود حمل کنی.

من : چه کار کنم؟

مامور : سر ات را می تراشیم.

( مامور دیگری می آید و مویم را از ته می تراشد و در پلاستیک های آبی مخصوص می گذارد تا به لابراتوار ببرد)

من : تمام شد؟

مامور : نه ، این مرحله ی اول از مراحل نود و هفت گانه ی بازرسی امنیتی است.

من : من از خیر این سفر گذشتم . نمی روم.

( در این وقت ده ها پلیس مرا محاصره می کنند... شب در کانال 4 تلویزیون بازداشتگاه خبر دستگیری من پخش می شود: امروز فردی مظنون به ارتباط با القاعده به نام " سکیداد هتیف" در میدان هوایی سانفرانسیسکو بازداشت شد. گفته می شود که آب دهان مستر هتیف به طور غیر معمولی غلیظ بوده است...)

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

موثق اما بی تفسیر 21

چند روز پیش آوازه یی افتاد که یکی از فرماندهان طالبان ِ پاکستانی گفته که هزاران طالب را به کمک براداران افغانی شان خواهد فرستاد. وزارت دفاع افغانستان گفته که طالبان پاکستانی توانایی این کار را ندارند و این گونه سخنان همان " جنگ تبلیغاتی" است. من با ارزیابی وزارت دفاع کشور مان موافق ام ، به دلایل زیر :
یک- طالبان پاکستان این کار را نمی توانند ، چون قادر به انجام اش نیستند و در ضمن توانایی این کار را هم ندارند.
دو- در گذشته هم طالبان پاکستانی جنگ تبلیغاتی راه انداخته بودند و حتا ادعا می کردند که در افغانستان حکومتی به نام امارت اسلامی طالبان ساخته اند. در حالی که این تبلیغات واقعیت نداشت و کوه های هندوکش به راستی سر به فلک کشیده اند و ما در هفدهم جدی امسال وارد هشتادهزارمین سال تاریخ وطن خود می شویم.
سه- فرض کنیم که طالبان پاکستانی واقعا توانستند که هزاران طالب دیگر را به کمک طالبان افغانستان بفرستند. فایده ی این کار برای طالبان چیست؟ چون ما به هر حال قبول نمی کنیم که آنان آمده اند. به قول شاعر :
هر که دارد سر به زیر برف ِ مفت
هر چه گویی می شمارد حرف ِ مفت
چهار- اگر طالبان پاکستانی بی عقلی کنند و هزاران نفر را در روز روشن به قندهار بیاورند ، دولت افغانستان فورا همه ی آنان را دستگیر خواهد کرد. اما اگر آنان در گروه های ده نفری و بیست نفری بیایند ، در آن صورت فرستادن هزاران نفر خیلی وقت نخواهد گرفت؟ خواهد گرفت ، بلی ، خواهد گرفت. پس معلوم شد که نمی توانند این کار را بکنند و اگر هم بکنند یک رقم خشره گی شان چیز خواهد شد ، آشکار خواهد شد.

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

سیاست جدید

گفت کرزی به اهل کابینه : " پس از این خلق ِ اعتماد کنیم

مدتی خون خوریم و تا چندی یک کمی کمترک فساد کنیم


کس نمی گوید از همین حالا دست مان از بخور بخور بالا

لیک در پیش چشم خلق خدا در چک و چور احتیاد کنیم*


نگذاریم خلق فکر کند که همه صاف و سچه دزد استیم

وقت رشوت گرفتن از مردم به احادیث استناد کنیم


سر مردم کلاه بگذاریم ( زین قره قل ها که ما داریم)

و از آن کار ها که در ایران می کند احمدی نژاد ، کنیم


پول خود را به کس نشان ندهیم تا که هستیم بر سر قدرت

پس از آن هر قدر که می خواهیم پیسه ی خویش تیت و باد کنیم


در زمانی که رشوه می گیریم حمله بر رشوه گیر ها آریم

وقت دزدی ز وضع امنیت سخت و بی وقفه انتقاد کنیم "


* احتیاد همان شکل مدول ( یعنی دولتی شده ی) احتیاط است.

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

استقلال

جنرال عظیمی معاون وزیر دفاع افغانستان خبر داد که تا چهار سال دیگر نیروهای افغان عملیات های نظامی را به تنهایی انجام خواهند داد. وی گفت که وزارت دفاع افغانستان تصمیم گرفته است که با آدم های بدحجاب برخورد جدی کند و قصاب های گرانفروش و متقلب را به سزای اعمال ننگین شان برساند. وی همچنان به گداهای شهر هشدار داد که به افراد مشکوک پناه ندهند و فریب دشمنان قسم خورده ی ملت را نخورند. جنرال عظیمی در پاسخ به چشمان سرشار از پرسش خبرنگاری که در جای خود سکته کرده بود , گفت : " نخیر , بی ربط نیست. ما در همه ی سطوح با دشمن در حال نبرد هستیم". آقای عظیمی اضافه کرد :" طالبان خیلی بی ناموس اند. پدر لعنت ها!".

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

اوی دزد ، اوهوی دزد

بی بی سی خبر داد که "وزیر صحت/بهداشت افغانستان در واکنش به سخنان مدیر کل سازمان پزشکان بدون مرز در باره ناکامی نظام بهداشتی این کشور گفته که این سازمان سخنان او را بازگویی کرده است". آقای محمد امین فاطمی گفته که " دزدی کردن یک اندیشه غیرقابل تحمل است". وی همچنین گفت که سازمان مذکور نباید انتشار خبر ناکامی نظام صحی کشور را " فلسفه و اندیشه و دستاورد " خود بداند.

این واقعا هم غیر قابل تحمل است. وزیر صحت ما بعد از ماه ها و بل سال ها سعی و تلاش و تفکر دریافت که نظام صحی ما نظامی ناکارآمد و ناکام است. او ساده شد و در جایی به این نکته ی بدیع اشارتی کرد. حالا خر بیار و مشنگ بار کن. مسئولان سازمان داکتران بدون مرز همه ی مرزهای اخلاقی را زیر پا کردند و در همه جا چنین وانمودند که گویی خبر ناکامی نظام صحی افغانستان را برای اولین بار آنان به گوش جهانیان رسانده اند. فردا اگر قرار شود به منتشر کننده گان این خبر جایزه ی نوبل داده شود ، لابد باز همین سازمان داکتران بدون مرز هیاهو به راه خواهد انداخت و کشف یک وزیر افغان را به نام خود ثبت خواهد کرد. اگر دزدی بیاید و همه ی دار و ندار آدم را ببرد ، چیزی نیست. اما اگر کسی اندیشه ی آدم را بدزدد ( آن هم اندیشه یی که پخته کردن اش سال ها وقت بگیرد) ، واقعا دل آدم به درد می آید.

من خود نیز گاهی با این مشکل مواجه شده ام. سال ها پیش در یک شب سرد ماه دلو از خانه بر آمدم و دیدم که یک متر برف باریده. به سرعت متوجه شدم که هوا بسیار سرد است. با خود گفتم که باید به مسجد بروم و خبر سردی هوا را توسط بلند گو به دیگران هم برسانم. اما چون برف زیاد باریده بود فکر کردم که تا فردا صبر کنم. فردا اول صبح رادیو امریکا با کمال وقاحت و بی هیچ احترامی به قوانین " کاپی رایت" گزارش داد که در قره باغ غزنی یک متر برف باریده و هوا در آنجا بسیار سرد شده. لعنتی ها شبانه اندیشه ی مرا دزدیده بودند. آن صبح به درگاه خداوند نالیدم و گفتم : "ای کریمی که از خزانه ی غیب / گبر و ترسا وظیفه خور داری ! تا کی اجازه می دهی که اندیشه های ما را – تنها به این دلیل که افغان ایم- این چنین آسان بدزدند و به نام خود نشر کنند؟". اما خداوند هم طبق معمول خود جوابی نداد و تا چاشت یک متر برف دیگر هم فرو فرستاد تا اوقات مان تلخ تر شود.