۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

بیایید خود را تکه-تکه کنیم


از افغانستان خبر می رسد که مردم با خدا و غیوری که کلمات قرآن ، امریکا و آتش را یکجا شنیده بودند دست به تظاهرات زدند. این تظاهرکننده گان ساعت چهار صبح به سرک ها ریختند و از همه ی خوابزده گان خواستند که به آنان بپیوندند. یکی از این تظاهر کننده گان به خبرنگار ریخته ها گفت :
« ما تظاهرات را صبح وقت شروع کردیم چون شنیده بودیم که می خواهند برنامه ی سوزاندن قرآن را لغو کنند. اگر این برنامه را لغو کنند تظاهرات هنوز خوب است اما زیاد مزه نمی دهد».
یکی دیگر از تظاهر کننده گان که از شدت غضب گردن خود را خشک کیسه می کرد فریاد می زد :
« به خدا اگر امروز خانه ی خود را آتش نزنم. من زن ام را می کشم. به قرآن که می کشم».
چند تن از تظاهرکننده گان به نشانه ی همدردی با مسلمانان سراسر جهان پترول و گوگرد با خود آورده بودند و می خواستند خود را به آتش بکشند. یکی از این افراد در پاسخ به این سوال خبرنگار ما که خود را آتش زدن چه سودی دارد ، گفت :
« نمی دانم. ولی هر وقت که می شنوم کسی به اسلام توهین کرده فورا احساس می کنم که بدنم دچار کمبود آتش و پترول شده. پارسال در یک مسجد پیش داکتر رفتم. داکتر گفت که تو جوجه ی ابلیس تا حال زنده هستی؟ این شد که تصمیم خودم را گرفتم و به حول و قوت پروردگار امروز خاکستر می شوم».
بر اساس گزارش های رسیده ، پلیس افغانستان فردی را که می خواست در میانه ی تظاهرات فرزند خود را ذبح کند بازداشت کرده است. پلیس گفته است : « خود ما این کار را می کنیم و نیازی نیست که هر کس به صورت خودسرانه و غیر قانونی آدم بکشد».

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

بحمدالله باز کردن گره مکروه است

آيت‌الله سبحانی: فرزند کم تر زندگی بهتر، شعاری يهودی و برخلاف اسلام است، ايرنا

من هم مدت ها بود از این کشف ها می کردم اما از گفتن اش ابا می ورزیدم. از این پس گاه گاهی این کشف ها را در قالب کلمات قصار عرضه خواهم کرد.
یک بار  درموردی از یک نشانه ی خدا استفتاء کردم. برایش نوشتم :
اگر مومنی در بیابانی از پا افتاده باشد و نتواند از جای خود تکان بخورد و حتا چشم های خود را هم به مشکل از این سو به آن سو بگرداند ( با فرض این که در بیابان دو در صد احتمال چشم چرانی هم محتمل است) ، آیا این مومن حق دارد در صورتی که ناگهان متوجه شود که دقیقا در پهلوی جسد متعفن یک خر سیاه از پا افتاده ، دست خود را دراز کند و پاره یی از گوشت آن ملعون را بکند و از سر اضطرار به دهان خود بگذارد؟
ایشان بعد از نود و سه روز در پاسخ نوشته بود:
جواب : « بسمه تعالی. گوشت خر حتا در قبر هم حرام می باشد و ای بمیری تو که هیچ غیرت نداری».
من از روی این جواب عمیق و همه جانبه و در عین حال موجز به این کشف نایل آمدم:
اگر خدای نخواسته گاهی از گرسنه گی از پا افتادید و مرگ را در برابر چشمان خود دیدید سعی  کنید این اتفاق در جایی بیفتد که اقلام زیر در آن جا موجود باشند:
- هفت سیخ کباب ( از گوشت گوسفند ایتالیایی ذبح شده به شیوه ی اسلامی)
- یک کوزه دوغ شیرازی تهیه شده با پودر نعنا ( اگر نعنا نبود نعناع هم درست است)
- شش عدد نان گرد مزاری همراه با سیاه دانه ( احوط آن است که گرم باشد)
-پنج تا بادنجان رومی رسیده ی تازه ی
- یک بشقاب ریحان ، تره تیزک ، پیاز نو بهاری و بادرنگ قاش شده
- یک کاسه ترشی اعلای تاشقرغانی
- یک ترموز چای سیاه هیل دار با انواع شیرینی های لبنانی ( البته این یکی حتمی نیست. تنها برای احتیاط ذکر شد)

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

طالبان که این جلوه در ...

کرزی شورای صلح تشکیل داد. یکی از آگاهان خبر کهنه یی را به زبان نظم برای ما فرستاده و اصرار کرده که حتما نشر شود. حالا اصل خبر:


طالبان کاین جلوه در میدان و سنگر می کنند
پیش کرزی درد دل با دیده ی تر می کنند


گاه می نالند از تنهایی ملا عمر
گه غریو از غربت « ملا برادر» می کنند


از بهشت و «انجلی»های اش نشان ها می دهند
قصه ها از کوچه ی حمام کوثر می کنند


محبسی داریم نام نامی اش «پلچرخی» است
( آمرش را از وزیرستان مقرر می کنند )


گاه جمعی از برادر های حامد جان شان
در همین جا چند ماهی خسته گی در می کنند


بعد آن ها می روند و هوی می افتد که های
طالبان بگریختند ... و خلق باور می کنند


مشکلی دارم ز «قانونی» مجلس باز پرس
پارلمانی ها چرا تقلید از «کر...» می کنند؟*


* در این جا شعر افتاده گی دارد و در نسخه های دیگر هم همین طور ثبت شده. معلوم نشد که منظور از « کر...» چه کسی بوده

بی آی اس آی می شود یا نمی شود؟

بنا بر گزارش هشت صبح مجددی گفته است: « تا وقتی که آی‌اس‌آی راضی نشود، طالبان را آورده نمی‌توانیم».  مجددی گفته که شورای صلح کرزی کامیاب نخواهد شد.
ما که عادت داریم تا یک گپ شد با صاحب آن تماس گرفته و با او گفت و گو کنیم با آقای مجددی تماس گرفتیم و از او خواستیم که سخن خود را بیشتر توضیح بدهد :

ما : سلام علیکم
مجددی : علیکم السلام
ما: حضرت صاحب ، چرا شما فکر می کنید بدون حضور آی اس آی هیچ کاری نمی توان کرد؟
مجددی: خوب کل مردم می فهمند که تمام فساد ها در دست همین بی ناموس است.
ما: یعنی ...
مجددی: یعنی یعنی ندارد. تو نمی فهمی ؟ من نمی فهمم؟ همین ... چه است این... همین بی غیرت نمی فهمد؟
ما : کدام بی غیرت ؟
مجددی: گلبدین پدر سوخته را می گویم.
ما: حضرت صاحب ، از اصطلاحات ایرانی هم استفاده می کنید حالا.
مجددی: کدام اصطلاح ایرانی؟
ما: همین اصطلاح پدر سوخته.
مجددی: ایرانی میرانی اش را خبر ندارم. پدر گلبدین در زمان ظاهرشاه یک دفعه سوخته بود. از همین خاطر ما او را پدر سوخته می گفتیم در پوهنتون.
ما: خوب ، من نمی دانستم.
مجددی : در آن وقت ها ما و ربانی و سیاف و یک چند نفر دیگر هر روز می رفتیم از کانتین پوهنتون چیپس و سلاته و...
ما: ببخشید از موضوع دور نرویم. به نظر شما برای کامیاب شدن شورای صلح چه کار باید کرد؟
مجددی: من فکر می کنم اگر کرزی به همین پدر لعنت ها یگان زهر و زقوم بدهد کل مشکلات حل می شود.
ما : منظور تان این است که به آی اس آی پول بدهد؟
مجددی: بلی . کل گپ سر پیسه است. به خدا ، به قرآن که کل گپ سر پیسه است. در همین انتخابات ریاست جمهوری این بچه داکتر عبدالله زیاد پیشانی ترشی می کرد . کل دولت به تشویش بود که چه خواهد شد. من به کرزی گفتم بده ، بده ، بده که آرام شود. کرزی هم به هدایت من هشتاد و سه هزار دالر از پیسه قاچاق مواد مخدر را روان کرد. فردا خود داکتر عبدالله در تلویزیون بر آمد و گفت من قبول دارم. چی را قبول داری؟ پیسه خوردی ، به قرآن که پیسه خوردی.
ما : ولی فکر نمی کنم آی اس آی حاضر شود از کرزی پول بگیرد.
مجددی: اگر پول را نگرفت آن وقت ما باید کل مردم افغانستان را در کابل جمع کنیم. کل شان را . نماینده های شان را نه. کل شان را. در کابل بیاوریم و صاف و پوست کنده برای شان بگوییم که حالی باید چه کار کنیم؟ اگر مردم گفتند حمله کنیم می رویم پیشاور را می گیریم. صدر را می گیریم ، شاهین تاون را می گیریم ، حیات آباد و کارخانو را می گیریم. مارش می کنیم به طرف راولپندی. پاکستان را از این روی به آن روی می کنیم.
ما: به نظر شما این کار شدنی است؟
مجددی : پاکستانی ها از دور هیبتناک معلوم می شوند ( سیاه چرده استند نه) ، نزدیک شان که بروی راه گریختن خود را گم می کنند. ما یک دفعه از دکاندار شان نی شکر خریده بودیم باقی مانده پیسه ما را پس نمی داد. بهانه می کرد. من جاروب را گرفتم و به جان اش دویدم. هر چه کلدار داشت پیش من انداخت. از وارخطایی شناخت کارت خود را هم به من داد. هنوز شناخت کارت اش در خانه ی ما هست.
ما : ریاست شورای صلح را چه کسی بر عهده دارد؟
مجددی: ریاست اش به دوش من است. حسن غم کش این مملکت کیست؟ من هستم دیگر. باقی نفرها را ندیدی که پشه را از گرد دهن خود تور داده نمی توانند. پاکستانی ها فقط از من می ترسند. چند سال پیش نصیرالله بابر شان را چه طور بی آب کردم. در خانه ی خودش بی آب کردم. مثل موش غار می پالید. همان روز چند نفر از کلان های پنجاب آمدند و ریش مرا گرفتند و گفتند شما او را ببخشید. دامن من کلان است. بخشیدم اش.
ما : تشکر از شما.
مجددی: این چی هست او بچه ؟ این خربزه است یا کدو؟
ما: تشکر از شما
مجددی: خدا حافظ

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

ما خیلی ماه بوده ایم

بعضی می گویند که تاریخ چندین هزار ساله ی افغانستان سرشار از افتخارات است. بعضی می گویند این طور نیست. من از همان هایی ام که فکر می کنند شواهد انکار ناپذیر بسیار وجود دارند که نشان می دهند ما خیلی خوب بوده ایم. به عنوان نمونه :

- شما تا حال به مرد افغانی برخورده اید که سن اش از پنجاه بالا باشد و در زمان داوود خان یا ببرک کارمل جنرال یا دگروال نبوده باشد؟ در اسلام آباد تکسی ران افغانی به شما می گوید که قوماندان فرقه بوده. در استکهلم مردی هر روز بر چوکی پارک نزدیک خانه ی خود می نشیند و اگر شما هم کنارش بنشینید حتما به شما خواهد گفت که جنرال چند ستاره ی اردو بوده است. در ملبورن از مغازه ی افغانی نان خشک می خرید و پیش از شما مرد موسفیدی ایستاده است و به دکاندار می گوید : من در بدترین شرایط هم به سربازان ام از همین نان های اعلا می دادم. یعنی دیگر. در واشنگتن مرد مسنی وارد مجلس می شود و کسی همین طور از دل خود او را دگروال صاحب صدا می کند و او هم ناگهان به گذشته بر می گردد و کشف می کند که چه دگروالی بوده است وای. در تورنتو خواننده ورقی را باز می کند و می گوید : جنرال صاحب فلانی از من خواسته است که همان خواندن ماصومه سلسله دار را بخوانم. به سر چشم ها!
خوب ، این قدر جنرال و دگروال در سراسر جهان داریم. حتما ارتش بی نظیری هم داشته ایم دیگر. نه؟

- اگر یکی می گفت " در آن وقت ما یک تلویزیون سی و چهار اینچه داشتیم. در آن دوران فقط شش هفت نفر از آدم های کلان دولت از این تلویزیون ها داشتند" ، مشکلی نبود. خوب سال 1951 بوده و در افغانستان تعداد تلویزیون از هر نوع اش کم بوده. تلویزیون سی و چهار اینچه که جای خود دارد. منتها من قسم می خورم ( به سر خلفای راشدین که سه تای شان حق آن چهارمی را 1500 سال پیش غصب کردند و اگر حالا می بودند به حساب شان می رسیدیم) که من دقیقا از 11 میلیون و 234 هزار افغان شنیده ام که در سال 1951 تلویزیون سی و چهار اینچه داشته اند و قسم خورده اند که در آن زمان به جز شش هفت خانواده ی اشرافی دیگران از آن بی بهره بوده اند. حد اقل نصف این تعداد هم قسم خورده اند که تلویزیون شان رنگی بوده است. افغان ها بی خود که قسم نمی خورند. حتما وضع مملکت در آن وقت خیلی خوب بوده.

- سال ها پیش - پیش از آن که ما به این دنیای لجن بیاییم- کل جمعیت افغانستان در کابل زنده گی می کرده. شما از هر افغان بپرسید تصویری از کابل آن روزگار به شما می دهد. مثلا از همسایه ی بغلی تان که بیست و سه سال پیش از شوهر خود جدا شده و فعلا در یورکشایر ایرلند زنده گی می کند بپرسید که کابل آن وقت چه طور بوده. می گوید : " ما یک باغ کلان در منطقه باغ بالا داشتیم که 469 هزار جریب بود. نه خدایا ، دروغ گوی نشوم 468 هزار جریب بود. تابستان ها همه ی سه صد هزار نفر اقارب ما از مزار می آمدند و در همین باغ میله می کردند". یا همین طور در هر جای دنیا که با یک افغان مقابل شدید از او بپرسید که هیچ وقت کابل را دیده است؟ پاسخ : " پس شما فکر می کنید که سیلو از کی بود؟ سیلو از مرحوم پدر کلان من بود که در وقت ظاهرشاه بین افغانستان و سنگاپور تجارت روده ی آهو می کرد". من هنوز افغانی ندیده ام که نصف زمین کابل از پدر و اجداد او نبوده باشد. و همین نشان می دهد که وضع مردم افغانستان در گذشته خیلی عالی بوده.

- به نظر شما استاد سر آهنگ چند تا پسر یا نواسه ی عمه و خاله داشته باشد خوب است؟ بیست تا ، سی تا ، نود تا؟ اشتباه می کنید.  همه ی مردم افغانستان نواده های حضرت آدم اند. استاد سرآهنگ هم نسب اش به حضرت آدم می رسد.  پیوند را بگیر که در گرمی آب می شود و جمع کردن اش سخت است. از استاد سرآهنگ که بگذریم چندین میلیون نفر اصرار دارند که آن سرفه ی احمدظاهر در کست 13 اش ارزش تاریخی دارد. هر یک از این شش میلیون نفر معتقد است که احمد ظاهر خطاب به او سرفه کرده است. نشانی هم می دهد که آن روز در مندوی بادنجان سیاه یافت نمی شد.

این ها و هزاران نمونه ی دیگر نشان می دهند که وطن عزیز ما افغانستان تاریخ پر افتخاری دارد که به قول استاد روستار تره کی باید دست اش نزنیم. دست بزنیم خراب می شود.  شما هنوز متقاعد نشده اید؟