۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

مه عسکر می گیرم از ملک کابل

پس از آن که رئیس جمهور کرزی از اجباری کردن سربازی سخن گفت , یکی از هموطنان عزیز که در شیراز ایران زنده گی می کند و طرفدار سر سخت امام جمعه ی تهران است و برای حسن نصرالله در لبنان هر ماه پول می فرستد و در ضمن فکر می کند که زیارت های مشهد و قم و چرس های خوزستان شاه زیارت ها و چرس هایند در نامه یی به خانواده ی خود در افغانستان نوشت:
" سلام های گرم خویش را خدمت قبله گاه گرامی , والیده ی محترمه و باقی متعلقین عرض می دارم. از خدای بزرگ استدعا دارم که لحاف عافیت بر سر داشته باشید. مایان نیز جور و طیار بوده و هفده و نیم سیر قروتی که ارسال نموده بودید به فضل خداوند رسیده و شنیده ام که " بخت نسا" دختر حاجی " پای کته" را کودام کس گرفته . من خیلی غمگین شدم و بی غیرتی شماست. این بی وجدان کرزی هم سرباز می گیرد. من نمی آیم. برای قادر و اکبر هم تذکره بگیرید و سن شان را خورد بزنید. تا هژده ساله شوند دولت مولت سقوط می کند. و به عمه ام بگویید که بچه ات را نگذاشتی که به استرالیا برود حالی بخیر در جنگ روان کن. رفیقان او همه گی در مالیزیا رسیده اند و  هنوز غرق نشده اند شاید هیچ غرق نشوند.  دیگر معلوم عموی بزرگوارم بوده باشد اینکه بچه اش با بچه ملا گدام دار جنگ کرده و کار نمیکند و موی خود را هر روز چرب کرده حتما یک روز در کودام جای پولیس ایران او را می گیرد. من می گفتم که او خانه برود ولی به عسکری که بگیرند چه فایده . همین جا باشد کودام وقت سیالی است جنگ می کنیم خوب زور دارد برای ما خوب است. من نمی آیم. دولت را که طالبان گرفتند می آیم. و شما را به خدای کریم و رحیم سپردم. با احترام : کوچیک شما محمدخان".

می بینید که این خبر اجباری کردن سربازی چه بلایی سر خانواده ها می آورد؟ من محمد خان را خوب می شناسم . او حالا بهانه ی خوبی برای بر نگشتن یافته. بیچاره پدرش را هر روز سر دعوای زمین لت و کوب می کنند. او یگانه امید پدر خود برای روز انتقام بود.

۹ نظر:

مهرگان گفت...

بی بی مهرگان به یاد دارد روز عروسی دختر عمه ی خود را، فلمبردار و فلم آن مجلس شاهد اند که او حد اقل 18 سال از بی بی مهرگان بزرگتر است، ولی دختر عمه ی جرمن نشین، تذکره اش را آورده ثابت می کند که فقط 8 سال از بی بی بزرگ تر است ! آنهم احتمالن !

ss گفت...

* درمان بی صبری
* سخنان بزرگان در مورد آزادی (1)
* اقسام صبر
* برخورد با غرایز
* نقش خداوند در حوادث تلخ و شیرین
* فلسفه تلخى‏ها و ناگوارى‏ها چيست؟
* سخنان بزرگان در مورد آرزو (6)
http://ramuzi.com

Unknown گفت...

قشنگ بود. یاد امو نامه ها افتادم. مادر حبیب الله نامه پسرش را می آورد که مه برش بخوانم. که می خواندم یک سره گریان می کد. مه نمی فامیدم چرا گریان می کنه ازی خاطر که همیشه عین چیزا ره نوشته می کد.

ناشناس گفت...

سلام
من یک جوان ایرانی هستم .
عاشق کلای افغانی ام .
تو ایران وجود ندارد .
خواستم یک افغانی دو کلاه افغانی مثل کلاه احمد شاه مسعود یا این تروریست ، عبدالمالک ریگی برایم پست کند .
یقینا هزینه اش را برایتان پست می کنم .
اگر مایل به این کار هستید به این آدرس ایمیل بزنید .
javadebneali@yahoo.com

صدایی در سکوت تلخ گفت...

سلام آقای هاتف
این خبرهای تان خیلی آدم را متاثر می کند «خنده های اشک آور» همین نوشته ها است. از یک طرف می گویند....
هیچ بگذریم از این گپها
من به روزم
فرصت کردی سر بزن
خداحافظ

صدایی در سکوت تلخ گفت...

سلام آقای هاتف
این خبرهای تان خیلی آدم را متاثر می کند «خنده های اشک آور» همین نوشته ها است. از یک طرف می گویند....
هیچ بگذریم از این گپها
من به روزم
فرصت کردی سر بزن
خداحافظ

صدایی در سکوت تلخ گفت...

سلام آقای هاتف
این خبرهای تان خیلی آدم را متاثر می کند «خنده های اشک آور» همین نوشته ها است. از یک طرف می گویند....
هیچ بگذریم از این گپها
من به روزم
فرصت کردی سر بزن
خداحافظ

رازفر هپتالی گفت...

سلام بر استاد هاتف
من یکی از شاگردان شما هستم اگر شاگرد شما بیشتر نبوده ام شاگرد برادرشماحتمن هستم. در صنف نهم مکتب لسیه هدایت سرمعلم اشرف خان (دامت برکاته) ناکام ماندم و سر معلم وهاب خان(رخ) مرا از مکتب اخراج فرمود از آن زمان نان آور ساده هستم. او یک خانه(خانم)و دو زوذاد دارم.
... ولی شاگردان هدایت می دانند که فضل چرسی امبلاغ ترجمان انگلیسی شد و من بی سواد ماندم.
... راستی در کابل بچه خلیفه سفدر قول(تبقوس) من را مسخره کرد خیلی گریه کردم اودور زاده در مکتب لسیه هدایت صنفی ام بود حالا استاد دانشگاه و.... است
نشانی خاطره از شما: به یاد دارم که شما می گفتید: من عادت دارم که در وقت نان خوردن مطالعه کنم که در نتیجه نه..." بقیه را فراموش کردم. راستی یک انتقاد نادانه از نوشته شما چند اشتباه در کار شماست یکی جاجی گدام را به شما چه ضرر رسانده دیگر صادقی پای کته را چرا حاجی نامیده اید سوم دروغ شاخدار می فرمایید که ...سیر قروت. استاد عزیزم در تمام مالستان را بگرده یک لی لی قروت پیدا نمی شود....چه برسد به جاقوری(ایران هم بوده ام)
خوب استاد هاتف از 10 سال به این طرف شما را ندیده ام و فقط می دانم در ملک فرنگ هستید.
این نکته را برایتان نویشتم تا به یاد کودکی و ایام برگشت از مزار... بیندازمتان.
رازفر با مطلب: "زن موجود فروتر یا..." منتظر لطف نقد ونظر شماست.

رازفر هپتالی گفت...

سلام دوباره استاد هاتف.
از اینکه شما را استاد خطاب کنم ناراخت نمی شوید؟ چرا که شکریه عرفانی را استاد گفتم ناراحت شد و فرمود:
"توی ایرون...را استاد می گویند."
نکته دوم ادیب را زردی گرفته بود و اکنون از ایشان خبری ندارم اگر خبری داشته باشید مرادر جریان قرار دهید.(جدی)
سوم از شما در وبلاگم با نام اصلی دعوت کردم یکبار نه چند بار اعتنا نکردید.
راست می گویند:
نکته ها ارزش ندارد جز ز کس
کس مهم باشد نه هر گون خار وخس
هاتف ار با تو کند وقتش تباه
خویش راانداخته از بالا وبس
استاد راستی از کوزه برون تراود که دروست. من از بی سواد جز ژاژ توقع نمی رود. اگر بد تان آمد دور اندازید.
خبر تازه از جاغوری دارم:
شنیده ام مدرنیته با اعلام هزاران معتاد پس از طالبان در جاغوری اعلام وجود می کند.
بعضی از علما و قومندان ها در اثر افراد در نوشیدن.... شهادت مرموزانه می فرمایند.
سرنوشت جاغوری توسط فکر خیر خواهانه ی حاجی آقا(بانی معنوی و منجی روحانیت) در مهدیه، تا پنجاه سال تأمین شده است.
امید که به وبلاگ من هم تشریف آورید. زیاد دور نیست از خانه ی شما تا کوتل چوخه بیشتر نیست.
بدرود