۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

موثق ، اما بی تفسیر 20

س. ه یکی از وبلاگ نویسان افغانی در اعتراض به تقلب های گسترده در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان دست به اعتصاب نوشتن نامحدود زد. وی گفت :" سکوت من سرشار از ناگفته هاست". یکی از افراد حاضر که از این سخن وی عصبانی شده بود پاسخ داد : "این که واضح است. مردکه ی بی عقل ! معلوم است که آدم که سکوت کند ، چیزی نمی گوید و همه ی چیزهایی که نمی گوید عبارت اند از ناگفته ها. این که اکت و ادا کار ندارد". س. ه . که از این جسارت فرد مذکور ناراحت شده بود روی خود را به طرف آسمان کرد و با چشمانی سرشار از ناچکیده ها گفت :

" اللهم اجعل هذا خس و خاشاک معدوما و حد اقل مصدوما". در این وقت این ندا از آسمان آمد : " عرش اعلا سرشار از اجابت نشده هاست ، دعای تو هم روش". س. ه که نزدیک بود از شدت تعجب رئیس جمهور شود رو به اطرافیان خود کرد و گفت : " چرا ماموران عرش اعلا مثل محمود احمدی نژاد سخن می گویند؟".

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

موثق ، اما بی تفسیر 19

آیت الله خامنه یی در نماز جمعه خطاب به امام زمان گفت :
"ای سید و مولای من! من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم و اندک آبرویی دارم که این را هم خود شما دادید که همه اینها را فدای انقلاب و نثار شما می‌کنم. سید ما و مولای ما، برای ما دعا کن که صاحب این انقلاب شمایی".
گفته می شود امام زمان در صفحه ی فیس بوک خود به این سخن خامنه یی پاسخ داده و نوشته است :
" آقای خامنه یی سلام ،
خواهش می کنم ؛ شما جان "قابیل"ی داری ، جسم ناقص ات هم مایه ی نگرانی نیست. آنچه مرا نگران می کند عقل ناقص ات هست. آبروی اندکی که گفته ای نیز مربوط به حساب چند سال پیش ات می شد. دیری است که حساب ات از آبرو به کلی خالی است. هر بار که از حساب آبرویت برای من چک می نویسی ، وقتی به " بانک ارحم الراحمین" مراجعه می کنم چک ات را بر می گردانند و خودم را هر جریمه می کنند. آخرین بار که چک ات را بردم به من اخطار کردند که اگر بار دیگر چک خالی این شارلاتان را بیاوری ترا تنزل رتبه داده و در لیست امامان نام ات را بعد از نام خمینی خواهیم نوشت".

صداقت تفسیرکاری : تفسیر انواع شعر و ترمیم ابیات شکسته با قیمت مناسب

من شاعر نیستم اما شاعران را دوست دارم ، همان گونه که برف می کند پاهای عریان را کرخت بحمدالله. با وجود این ، امروز بیتی از دیوان حافظ را خواندم و چنان مسحور معنای آن شدم که دریغ ام آمد دریافت های خود از این شعر را با شما در میان ننهم. مخصوصا که این روزها بسیاری از مفسران و شارحان ِ میهن عزیز مان احساس مسئولیت کرده و سعی دارند که معانی نهفته در دل ِ ابیات شاعران بزرگ قدیم و جدید فارسی را از عمق به سطح بیاورند ، چه عیبی دارد که ما نیز با بضاعت فراوانی که در این زمینه ها داریم دست افتاده یی را بگیریم و غریقی را که حتا یک فرهنگ عمید جیبی هم ندارد از توفان پریشانی به ساحل ِ آسانی بیاوریم. البته در همین جا از کسانی که دراین زمینه پیش قراولی کردند و از خاکستر سرد شده ی طبع این جانب که هزاران در و گوهر در خود مکتوم دارد آتشی افروختند تشکر کرده و باز هم تشکر می کنم.

باری آن بیت حافظ این است :

در خرابات مغان نور خدا می بینم

وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

در این شعر حافظ از زبان استفاده می کند. چرا که شعر به نحوی رمز گونه از مرزهای آگاهی گذشته و خود را در زبان شاعر جلوه گر می سازد. شاعر برای آن که بتواند مفهوم خود را منتقل کند به صورت طبیعی به سراغ زبان می رود و از کارکردهای ويژه ی زبان برای رسانش ِ معنایی که در ضمیر خود دارد به گونه یی استفاده می کند که وقتی که مخاطب با کلمات او روبرو می شود معنای سخن او را درک می کند. البته به شرطی که هم شاعر و هم مخاطب او به نحوی از ادراک مشترک زبانی که لازمه ی فهم لایه های زبانی است دست یافته باشند. به زبانی فنی تر اگر شاعر و مخاطب همزبان باشند امکان دارد مخاطب معنای سخن شاعر را بفهمد.

در بیت بالا حافظ از فعل " دیدن " استفاده کرده است. دیدن بر دو نوع است : یکی دیدن با چشم های خود و دیگری دیدنی که مربوط به نوعی ادراک شاعرانه می شود که در بیت بالا منظور شاعر هر دو معنا است. یعنی وقتی حافظ می گوید " می بینم " ممکن است چیزی را ببیند و ممکن است چیزی نبیند اما همچنان اصرار بر دیدن کند. به همین دلیل هم هست که با نبوغ شاعرانه یی که دارد ذهن ما را به چالش می خواند و از ما می پرسد که " چه نوری ز کجا می بینم". در واقع در اینجا حافظ یا خود و یا مخاطب خود را به نحوی سوال پیچ می کند. اگر دقت شود در اول مصرع هم می گوید " وین" به جای " و این " تا مخاطب خود را به فکر وین پایتخت اتریش بیندازد و پیشاپیش او را گیج ساخته و ذهن اش را برای پیچیده گی های بعدی شعر منحرف کند. در همه ی این حالت ها حافظ به دقت از زبان استفاده می کند. اصلا حافظ در همه ی شعر های خود از زبان استفاده می کند.

یکی از شگفتی های شعر حافظ استفاده ی او از حرف " د" است. در مصرع اول بیت بالا حافظ با تردستی تمام فقط دو بار از حرف " د" استفاده می کند ، در حالی که در مصرع دوم با رندی ای که خاص اوست از به کار بردن حرف "د" پرهیز می کند. در عوض ، برای آن که نوعی حس ِ مرموز به شعر خود بدهد در مصرع دوم چهار بار از حرف " ی" استفاده می کند. در اینجا اگر به نسبت دو "د " و چهار "ی" دقت کنیم در می یابیم که حافظ در هندسه ی دقیق حروف در شعر خود تا چه حد اهمیت می داده است. مگر نه این است که دو نصف چهار است؟

شاید بعضی از خواننده گان بپرسند که چرا حافظ گفته است که " چه نوری ز کجا می بینم" در حالی که دیدن نور امکان ندارد. در پاسخ باید گفت که بهتر است در این باره چیزی نگفت. البته در این جا نیزحافظ بر خلاف دیگر شاعران بزرگ از زبان و کارکردهای آن استفاده می کند. در این مورد این نکته را هم می خواهم اضافه کنم که مصرع ِ " شکر بترازوی وزارت بر کش " را از هر دو طرف می توان به یکسان خواند ، بدون آن که به معنای شعر آسیبی برسد. و با همین رویکرد می توان بسیاری از شعر های حافظ را نیز مورد پژوهش قرار داد. مثلا سرچپه ی " در خرابات مغان نور خدا می بینم " می شود :

منیب یم ادخ رون ناغم تاباراخ رد

که یک نوع مرثیه ی ترکی رایج در شمال ایران می باشد و ترجمه ی تحت اللفظی آن چنین است :

دریغا که صلاحیت من در انتخابات رد شد.

در اینجا نیز زبان کار ويژه ی خود را به خوبی به فرجام می رساند.

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

شعار های انتخاباتی

مبارزات انتخاباتی در افغانستان شروع شد. در زیر نمونه هایی از شعار های انتخاباتی نامزدها را می خوانید :

کرزی:

تشکر می کنم.

احمدی نژاد زنده باد!

راه ِ برد را به بنده یاد داد


اشرف غنی احمد زی:

وطندار عزیز !

هر چند که پیش ِ تو و دور از دگرانم

از بهر ستیزنشیپ خود هم نگرانم


شهنواز تنی:

به من اعتماد کنید!

من آن روزی که بر ضد حکومت کودتا کردم

حساب کار خود را از کمونیستان جدا کردم


رمضان بشردوست :

ما قدرت نمی خواهیم!

ما بدین در نه پی کفش و کلاه آمده ایم

بهر انداختن خویش به چاه آمده ایم


داکتر عبدالله:

به این نامزد تنها رای بدهید!

مرا با این دهان ِ لق ِ ربانی رها کردند

خلیلی و فهیم و دوستم بسیار نامردند


۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

من هم به رای قاطع ملت نیاز دارم

بنا بر گزارش بی بی سی حامد کرزی پیروزی محمود احمدی نژاد را تبریک گفت. وی در بیانیه ی خود از " رای قاطع " مردم ایران برای انتخاب احمدی نژاد سخن گفت. حامد کرزی در تماسی تلفونی با خود آقای احمدی نژاد هم صحبت کرد. این متن گفت و گوی آن دو است :

کرزی : سلام علیکم ، سلام علیکم ،

احمدی نژاد : سلام آغا کرزی عزیز ، این که شما اینقد دیر تلفن کردی که خیلی بده. خدا شاهده من شما رو دوست دارم.

کرزی : والله نشد دیگه. چه طور استین شما؟

احمدی نژاد : سلامتی تون ، خیلی باحال بود نه؟

کرزی: کار و بار در چه حال اس؟

احمدی نژاد : ماشاء الله این دفه خیلی نون داشت. رهبر معظم خود شون هوای منو داشت. زدیم موش شون کردیم.

کرزی: والله بی شک تان. مام قصد داریم یگان کارا بکنیم. ما خو رهبر معظم نداریم ، مگر امی اوباما بسیار بچه خوب اس ، گفته که غم مره میخوره . باش ببینیم چه میشه. برش قالینای افغانی وعده کدیم.

احمدی نژاد : آغا کرزی ، قربون تون ، اوباما را ولش کن. ببینم چقد رای نیاز داری برات بفرستم. من حدود هف هش میلیارد ببخشین میلیون رای اضافه دارم.

کرزی: تشکر ، خانه تان آباد. خدا شما ره زیاد بته. اگه کار شد حتما بری تان احوال میتم.

احمدی نژاد: راستی بهتون اطلاع دادن که ما دیشب سه صد هزار موشک مجهز به کلاهک سانتریفیوژ به آسمان فرستادیم؟

کرزی: نی ، والله بری مه نگفتن. تبریک باشه.

احمدی نژاد: چه تبریک؟ تبریک چه؟

کرزی : همو موشکا ره که ده آسمان روان کدین.

احمدی نژاد: آغا کرزی عزیز ، کی گفته که ما موشک به آسمان فرستادیم. موشک مان کجا بود؟ من اینو برای اولین بار از زبان شما می شنوم.

کرزی : اگه مه هم ده انتخابات پیروز شوم هر دوی ما یک تخلص بدلکان خو می کنیم.

احمدی نژاد : متوجه نشدم. ما اینقد هر روز هر چیزو بدل می کنیم که نمی دونم این چیزی که شما گفتین در کجای این معامله قرار می گیره.

کرزی: ساده است. یک بخش از تخلص های خوده بدل می کنیم. تو از مره می گیری ، مه از تو ره.

احمدی نژاد: یعنی مثلا من میشم محمود احمدزی و شما میشین حامد کرنژاد ؟

کرزی : نی والله نشد. از مه خراب میشه.

احمدی نژاد: آغا کرزی عزیز ، من که نگفتم. خودت گفتی. شما افغانا همه تون اینقد زود از حرفا تون بر می گردین؟

کرزی : به هر صورت ، حالی شما که ده انتخابات ای کار ره کدین مردم چه خاد گفتن؟

احمدی نژاد: مردم هیچ غلطی نمی تونن بکنن. تکون بخورن پاهاشونو قلم می کنیم. همین یه دفه انتخابات داشتیم ، دفه دگه خودشون هم رای نمیدن.

کرزی : اگه مه هم ده افغانستان به امی رقم ِ شما کار کنم فکر می کنی بد میشه؟

احمدی نژاد: شما یک مشکل جدی داری و اون اینه که سنی هستی. ما درایران تقلب ها مونو به امام زمان عجل الله فرجه نسبت می دیم.

کرزی: خوب ، مام می تانیم یگان چیزا ره ده روح بابای ملت نسبت بتیم.

احمدی نژاد: عزیزم ، هر جور که خودتون صلاح می دونین ، ولی امام زمان ارواحنا له الفدا یه چیز دیگه هست.

کرزی : ببخشین شما خودتان هم می فامین که تقلب کدین دیگه ، بلی؟

احمدی نژاد : آغا رو ! معلوم است که می فهمیم. آخه میشه کسی تقلب بکنه و خودش ندونه چه کار می کنه؟

کرزی : نظر مقام معظم رهبری تان هم همی اس که تقلب شده؟

احمدی نژاد: بابا تو هم گیر دادی به این پیر خرفت...

کرزی : هلو ، هلو احمدی نجاد صایب ! هلو ! ... قطع شد...

( گفته می شود که احمدی نژاد را به خاطر همین گاف سیاسی ِ بی موقع برای نود سال تحت بازداشت موقت قرار داده اند).

۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

خیر است ، حذف کنید اما در تلویزیون نشان بدهید

حتما مطلع هستید که ده ها نفر ( آخ ، عددم!) از نامزدان ریاست جمهوری افغانستان از لیست نامزدان حذف شده اند . در زیر علل و دلایل حذف بعضی از این افراد را خدمت شما تعلیم می کنیم :

عبدالوکیل سوهان :

به خاطر ِ تخلص غیر متعارف خود حذف شد. او هر چه استدلال کرد که تخلص رئیس جمهور یکی از کشورهای افریقایی چلپاسه ی زرد معنا می دهد کسی به حرف اش گوش نداد. یک نفر از گلچین کننده گان نامزد ها که مسئول یکی از کمیسیون های سه صد و شصت گانه ی برگزاری انتخابات بود گفت : برادر عزیز ، کافران گوشت خوک می خورند ، ما هم بخوریم؟ وی در همان جا از دست همسایه ی خود نیز در نزد ملت غیور افغانستان شکایت کرد و گفت : " هفته ی گذشته خداوند به همسایه ی ما که کلب اصغر نام دارد یک دختر داد . بی وجدان اسم اش را آرمیتانیکامالاهو گذاشته است".

ساعده جلیل:

او را به خاطر نامرد بودن اش حذف کردند. کمیسیون رسیده گی به شکایت های انتخاباتی در این مورد بیانیه یی صادر کرد و اظهار داشت : " جنایت کار بهتر است از نامرد" ( گفته می شود که سفارت ایران در کابل کمیسیون مذکور را متهم به سرقت ادبی کرده است. بنا بر گزارش ها سفیر ایران گفته است که هر وقت کسی از رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران نقل قول می کند باید قانونا از ایشان نام ببرد).

عبدالقسیم خرم ( رابطه یی با کریم خرم ندارد):

او را به دلیل عظمت بی نظیر جثه اش از نامزدی محروم کردند. یکی از مسئولان که در حذف نام او از لیست نامزدها نقش فعال داشت گفت : " فکر کنید که این آدم رئیس جمهورشود . فردا هر گلوله یی که به طرف کابل فیر شود به او خواهد خورد". وی اضافه کرد : " نمی دانم چرا بعضی از برادران که حتا قادر به کنترول چربی بدن خود نیستند فکر می کنند که توانایی اداره ی مملکت را دارند؟".

محمدخان هلمندوال :

خودش خواهش کرده بود که در نزدیکی های انتخابات نام اش را از لیست حذف کنند. او که پیش از انتخابات ِ امسال در هلمند به " مامد ِ گنده" مشهور بود ، در مصاحبه یی با تلویزیون ملی افغانستان گفت : " آدم را که در تلویزیون نشان می دهند خیلی مزه می دهد. کاشکی به ما اجازه می دادند که باز نامزد می شدیم و باز ما را حذف می کردند و همین قسم ما را در تلویزیون نشان می دادند نی؟ ".

سید نورالدین مصطفوی بالاجویی منتظر الظهور :

او را به دلیل پیشینه ی جاسوسی برای امام زمان از نامزدی ریاست جمهوری محروم کردند. وی در واکنش به این خبر در خیال ِ خود از زمین برخاست و بالا رفت و بالا رفت و در میان ابرها ناپدید شد. یکی از شاهدان این رویداد ِ عجیب گفت : " اگر من این قدر قدرت تخیل می داشتم تا کنون بیست مجموعه شعر منتشر کرده بودم".



در اخیر شما را به خداوند بزرگ سپرده و از بارگاه آن حضرت برای تان جانجوری و عافیت و تندرستی استدعا نموده قلبم را از این راه دور به شما نزدیک کرده خداحافظی نموده و نظرهای خودها را از طریق لینک هایی که شما را به اینجا می آورند فرستاده مایان را خواطر جمع نمایید.

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

موثق ، اما بی تفسیر 18

شیر محمد کریمی یکی از مقامات وزارت دفاع افغانستان تایید کرد که ده ولسوالی افغانستان تحت کنترول طالبان اند. وی در پاسخ به این سوال که چرا دولت این مناطق را از تصرف طالبان بیرون نمی آورد گفت : " به جنجال اش نمی ارزد".

ما ضمن تشکر از صداقت نا به هنگام ِ مقام مذکور چند مورد دیگر را نیز ذکر می کنیم که می توانند شامل حکم " به جنجال اش نمی ارزد" شوند:


مورد اول : ریشه کن کردن فساد اداری

شما که مقام بالایی در دولت دارید به رئیس فلان اداره که طبیعتا از خویشاوندان تان است و مثلا به نام " رئیس زاهد" مشهور است دستور می دهید که دیگر رشوت نگیرد و به زیر دستان خود هم اجازه ندهد که رشوت بگیرند. رئیس مذکور در مجلس فاتحه ی خسر ِ خود این داستان را برای باجه ی خود نقل می کند. باجه اش خبر را به گوش خانم خود می رساند و خانم او ناگهان از شدت عصبانیت در می گیرد. چرا؟ به خاطری که رئیس زاهد به این خانم که دختر عمه اش می شود قول داده است که در ماه آینده که از فلانی رشوت گرفت برای پسر چهارده ساله ی این خانم یک بایسکل نو خواهد خرید. خانم مذکور تلفون را بر می دارد و به خانم رئیس زاهد زنگ می زند و ماجرا را برای او نقل می کند. خانم رئیس از شوهر خود می خواهد که کل قضیه را برای او تشریح کند. آن گاه این خانم به خانم باجه ی ریئس زاهد مشوره می دهد که به پدر شما زنگ بزند. خانم زنگ می زند و خطاب به پدر شما می گوید : " بابه جان ! ما زیاد به شما احترام داشتیم ولی پسر تان که ماشاءالله حالا صاحب قدرتی شده به رئیس زاهد شوهر من دستور داده که دیگر …". هنوز سخنان این خانم تمام نشده که پدر ِ شما به شما زنگ می زند و شما را عاق می کند. حالا ، آیا مبارزه با فساد اداری به جنجال اش می ارزد؟

اشاره : در ضمن اگر کدام مشکل منطقی در روابط این افراد کشف کردید لطفا از طریق ای میل به من اطلاع بدهید.


مورد دوم : برگزاری انتخابات

شما هزاران برگه ی رای دهی می سازید و به هزاران نفر معاش می دهید که انتخابات را برگزار کنند. مردم رای می دهند و شمارش آرا نشان می دهد که آن کس که امریکا زیاد علاقه مندش بود انتخابات را باخته است. ناظران امریکایی می گویند :

Shit! This sucks! Totally unacceptable

ترجمه : ما به رای مردم افغانستان احترام می گذاریم و خوش حال ایم که مردم این کشور پس از سال ها بدبختی و بی سرنوشتی حالا می توانند رئیس جمهور خود را به صورتی دموکراتیک انتخاب کنند ( متاسفانه به علت عقب مانده گی زبان فارسی در ترجمه ی مفاهیم دشوار ترجمه ی فوق یک کمی دراز شد).

آن گاه ، همین ناظران امریکایی به شما دستور می دهند که باید آرای مردم را احتیاطا بازشماری کنید چون ممکن است آرای فردی که انتخابات را برده است حتا از حدی که فعلا هست هم زیاد تر بوده باشد . شما با اکراه قبول می کنید. در بازشماری آرا ناگهان چند میلیون رای گم می شوند و فردی که در شمارش قبلی انتخابات را برده بود ، کاملا به آخر لیست می رود و همان کس که امریکا علاقه مندش بود رئیس جمهور می شود.

توضیح : ببخشید من می خواستم یکی از مصادیق " به جنجال اش نمی ارزد" را نشان بدهم. در مورد بالا – یعنی انتخابات- ظاهرا به جنجال اش می ارزد. درست است که بازشماری آرا سخت است ، اما رئیس جمهور بازنده را برنده کردن هم نتیجه ی اندکی نیست.


مورد سوم : ( شما که این نوشته ها را نمی خوانید. بنویسم هم نمی خوانید ، ننویسم هم نمی خوانید. بهتر آن است که ننویسم. به جنجال اش نمی ارزد).

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

تازه های شست و شو

به تازه گی معلوم شده که وزارت اتهامات به فرهنگ کشور ما چند عنوان کتاب دیگر را هم به آب انداخته است. در زیر عنوان های این کتاب ها و دلایل به آب انداخته شده شدن شان را می بینید. البته این لیست و دلایل ملحقه توسط وزارت مذکور تنظیم شده و ما فقط آن را در اینجا نقل می کنیم :

دیو در پشت ِ کوه قاف

این کتاب توهین مستقیم به مردم شریف افغانستان است ، چرا که در آن "قاف" مخفف قبیله است. در این کتاب قبایل به شکل دیو توصیف شده اند. و احتمال دارد که "دیو" هم شکل کوتاه شده ی " دیورند" باشد.

افغانستان در مسیر تاریخ

مفتشان وزارت فرهنگ کشف کرده اند که این عنوان عنوان ِ کامل کتاب نیست. بخشی از این عنوان یعنی دنباله ی آن که نامرئی می باشد نیت شوم نویسنده ی خاین آن را افشا می کند. آن بخشی که به خط نامرئی نوشته شده این است :" انشاءالله نابود خواهد شد".

میرک می میرد

این کتاب ظاهرا ترجمه ی یک رمان خارجی است ، اما در باطن در بردارنده ی یک اهانت بزرگ به وزیر اطلاعات و فرهنگ کشور ماست. اگر توجه کرده باشید " میرک" شکل سرچپه ی " کریم" یعنی نام جناب وزیر فرهنگ می باشد. این در حالی است که ایشان هرگز نخواهد مرد.

مثنوی معنوی

ایرانی ها در پشت این کتاب نوشته اند " مولوی جلال الدین بلخی" تا این اثر را به نام یک فارسی زبان ثبت کنند. در حالی که بنا بر تاریخی که نزدما موجود است و آن را تا روز حشر به کسی نشان نخواهیم داد این کتاب نوشته ی مولوی جلال الدین حقانی است که فعلا مصروف جهاد مقدس در برابر کودکان خاین پکتیا می باشد.

معادن افغانستان

این کتاب یک رقم چیز بود. خیلی چیز بود. دوستان گفتند که چیز است. بالاخره دوستان تصمیم گرفتند که آن را هم به آب بیندازند.

روزنه

عنوان این کتاب به زبان پشتو است اما ما که محتوای آن را دیدیم در آن یک کلمه پشتو هم نیافتیم. در ضمن ما اطمینان داریم که اسم نویسنده ی آن " محمد کاظم کاظمی" اسم مستعار است که به خاطر تهاجم فرهنگی انتخاب شده است. وگرنه چه طور ممکن است هم نام و هم تخلص یک نفر کاظم باشد. ما سعی کردیم چنین شخصی را در ایران پیدا کنیم. اما به این نتیجه رسیدیم که کسی به این نام اصلا وجود ندارد.