۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

بد تفسیر شده ، باز بد تفسیر شده



این روزها هر کس میکروفون به دست اش آمد بر والی ِ ما حمله می کند. میکروفون نبود کاغذ را لوله می کند و جار می زند که آهای موسی اکبر زاده والی غزنی اعتراف کرد که به طالبان اجازه داده دو راکت بر شهر غزنی فیر کنند. من چون خودم از غزنی هستم ، خوب می دانم که ما همیشه خار چشم بوده ایم. حرف ِ امروز نیست. همان وقت که سلطان محمود والی ِ ما بود ما آرام بودیم؟ آن وقت هم اگر والی ما به هندوستان حمله می کرد می گفتند چرا حمله می کنی. اگر حمله نمی کرد می گفتند آی که دل ما برای حمله تنگ شده. یک قاری بابا داشتیم که همه به او حسودی می کردند که چرا روزانه شصت تا تخم مرغ می خورد ( نه؟ ببخشید ، کمی خلط کردم. قاری بابا نبود. بهشتی ورس بود. معذرت. ولی قاری بابا را هم ندیده بودید چه گنبد بی روزه یی داشت ).
من تلاش کردم متن گفت و گوی تلفونی والی غزنی با طالبان را پیدا کنم و ببینم اصل ماجرا چیست.  پس از یافتن و خواندن متن این گفت و گو به این نتیجه رسیدم که سخنان والی بد تفسیر شده. همین یک هفته پیش بود که سخنان کرزی را هم بد تفسیر کردیم و رسوای عالم شدیم. شما گفت و گوی والی ما با طالبان را بخوانید. اگر متقاعد نشدید که حق با ایشان بوده ، معلوم می شود.

طالب : السلام علیکم موسی جان،
والی: وروره سلام علیکم.
طالب: به پارسی گپ می کنیم امشب.
والی: چرا؟
طالب: به خاطر این که ما امشب در باره ی موشک گپ داریم.
والی: فهمیدم. ولی چرا به فارسی؟
طالب: این طور است موسی جان که برادران ایرانی ما خواستند که به گفت و گوی ما و شما گوش بدهند.
والی: ایرانی ها؟ چه می گویی؟
طالب: موسی جان ، این موشک ها را آن ها به ما هدیه نمودند. حالی می خواهند بفهمند که ما و شما در این باره چه می گوییم.
والی: خوب ، سه خطه کردید؟
طالب: بلی بلی. برادران سپاه کدس حالی گپ های ما و تو را می شنوند.
والی: ملا صاحب ، این سی و هفت موشک که شما فیر کنید خیلی زیاد است. حتما کدام تای شان به بیلدینگ ولایت هم می خورد.
طالب:  موسی جان. یک قسم گپ بگو که برادران سپاه کدس هم بفهمند. این ها بیلدینگ را ساختمان می گوید.
والی: خوب. گفتم که سی و هفت موشک زیاد است.
طالب: ما زیر فشار هستیم. به ما امر شده که پنجاه موشک به غزنی بزنیم. برادران ایرانی هم کوشش دارند که ما زیاد موشک بزنیم. پاکستانی ها گفتند که اگر تا دو روز نزنیم ...
والی: من هم می گویم بزنید. ولی سی و هفت دانه زیاد است.
طالب: خوب. ما و شما به توافق نمی رسیم. ما می رویم می زنیم.
والی: ملا صاحب ، صبر کنید . این موشک ها را به کجا می زنید؟
طالب: ده تای آن را به اطراف ولایت می زنیم ، پنج تای اش را...
والی: نه ، نه ، به اطراف ولایت صحیح نیست. کدام تای آن خطا خورده به دفتر من می خورد.
طالب: موسی جان شما چرا این قدر ترسو شدید؟ سابق که ما و شما آدم حلال می کردیم شما هیچ چرت نمی کردید. حالی چه شده؟
والی: ملا صاحب ، جان شیرین است. شما چه پافشاری دارید که حتما ولایت را با موشک بزنید؟ یک چند تا بزنید به این بازار مازار خلاص شود.
طالب: شما ساده فکر می کنید. ما اگر به اطراف ولایت نزنیم همه فکر می کنند که شما از خود ما هستید.
والی: نیستم؟ شما مرا از خود نمی دانید؟
طالب: متوجه نشدید. ما نگفتیم شما از ما نیستید. گفتیم مردم خیال می کنند که شما طالب هستید.
والی: شما فکر می کنید مردم حالا نمی فهمند؟ فکر می کنید مردم خر استند؟
طالب: شما ما را خر گفتید؟ خودت خر ، پدرت خر ، چوچه ی ابلیس!
والی : ملا صاحب ، ملا صاحب ، ملا صاحب !
نفر سپاه قدس : آقای ... آقای ملا سحاب ! سوء تفاهم شده ، منظور ایشون شما نبودید...
طالب: ما امشب این قدر راکت بزنیم که تو چوچه ی ابلیس بفهمی کی خر است.
والی: ملا صاحب !
طالب: زیاد گپ نزن منافق. تو شیطان هستی. تو ایمان خود را از دست دادی. تو مطلق کافر شدی.
نفر سپاه قدس: جناب ملا ، ایشون به شما خر نگفتند...
طالب: بر پدر شما هم لعنت. باش ما این کافر ها را در افغانستان نابود کنیم با شما هم کار داریم.
والی: هلو ، هلو ، هلو
نفر سپاه قدس: هلو ، این چه شد؟ جناب والی شما از ولایت بروید بیرون. این ها دیوانه اند حالا می زنند خدای نکرده.
والی: من در ولایت نیستم. من این ملا را می شناسم. نام اش ملا سعدالدین آخند است. از همین غزنی ماست. ما با همدیگر کلان شدیم. سابق هم همین طور بود. یک دفعه جنی می شد. گاهی می افتاد و دهان اش کف می کرد. به همه دشنام می داد. یک بار به ملا عمر آخند دشنام داد. گفت به چشم تو ... یک چیز بسیار بد گفت. آدم خراب نیست. بسیار ایمان دار است.
نفر سپاه قدس: ایشان آدم مهمی هستند؟
والی: خیلی خیلی مهم. او آن قدر قدرت دارد که می تواند مرا از گروه طالبان اخراج کند. گاهی جنی می شود ولی بسیار ایمان دار است.
نفر سپاه قدس: خوب ، فعلا خدا حافظ . من یک ساعت بعد از شما خبر می گیرم.

یک ساعت بعد:
نفر سپاه قدس: سلام علیکم آقای اکبرزاده.
والی: سلام علیکم. مونده نباشین.
نفر سپاه قدس: اون چیه؟
والی: گفتم به زبان شما صحبت کنم. یعنی خسته نباشید.
نفر سپاه قدس: چه شد؟ این ملا سعد الدین موشک ها را شلیک کرد؟
والی: بلی ، دو تا زدند.
نفر سپاه قدس: فقط دو تا؟
والی: بلی ، من با یک نفر دیگر طالبان تماس گرفتم. گفتند سی و پنج تا موشک دیگر شما کار نکردند.  شلیک نشدند.
نفر سپاه قدس: از وقتی که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شده این طور شده.  همه اش بلوف.
والی: شما نگران نباشید. من آبرو داری می کنم. به رسانه ها می گویم که من اجازه ی پرتاب همان دو موشک را به طالبان داده بودم.
نفر سپاه قدس: آن دو موشک که شلیک شدند تلفات هم به بار آوردند؟
والی: هاهاها ، کمی بلی. چند نفر را کشته اند.
نفر سپاه قدس: نظامی ها را کشته اند؟
والی: هاهاها ، هاهاهاهاهاها ، ههههههه هها ، هاها ، ها ، ههههههههههههههههه اوی هها هه هه هاهاها
نفر سپاه قدس: چرا می خندید؟
والی: ببخشید ، من هر وقت کلمه ی " کشته " را می شنوم این طور خنده ام می گیرد.
نفر سپاه قدس: خدایا ! این هم که دقیقا مثل رئیس ما است...
والی: هلو ، هلو ، قطع شد.

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

یک صلوات استانبولی ختم بفرمایید


اجلاس استانبول که به خاطر حل کردن اکثر مشکلات افغانستان برگزار شده بود در نزدیکی های خاتمه یافتن ناگهان به شدت پایان یافت و باعث شادی و هلهله ی حاضران گردید. شرکت کننده گان در این اجلاس خیلی شاد بودند و در عین حال خوش حال هم به نظر می رسیدند. آنان توافق کردند که افغانستان به عنوان یک کشورِ ریش سفیدِ غمینِ مسکین که سال ها از دست پسر عموهای خود جفا و بی مهری دیده باید از این پس مورد احترام قرار بگیرد. نماینده ی پاکستان در مورد افغانستان گفت :
" من یادم هست یک روز ما موشک بازی می کردیم ، یکی از  بچه ها موشکی را به طرف چاچای بزرگوار مان افغانستان پرتاب کرد و موشک مذکور به یک جای بسیار بد ِ ایشان اصابت کرد. ما فکر می کردیم که چاچا می آید و همه ی ما را گوش مالی می دهد. اما خداوند به ایشان صبر عجیبی داده.  چیزی نگفت. آن وقت بر خلاف انتظار ما آمد و روی یک یک ما را ماچ کرد و فرمود که ما بچه های ماهی هستیم و حتا برادران او می باشیم".
نماینده ی جمهوری اسلامی ایران نیز خاطره های شیرینی از عمو افغانستان داشت:
" ایشون بحر فداکاریه. اوج شرافته. دوست پاکستانی مون از بازی گفت. ما در ایران بازی ای داریم به اسم  یورو بده ، غیرت بگیر. یه بار بچه ها جمع شدن و گفتن با عمو افغانستان اینو بازی کنیم. اول فکر می کردیم ما در بازی خیلی خوبیم ، چون عمو افغانستان که ما بهش عمو افاغنه می گوییم هی می باخت. خیلی بیشتر از ارزش یورویی که ما بهش می دادیم غیرت شو می داد. بعد متوجه شدیم که ایشون خیلی بزرگواره. این شد که تصمیم گرفتیم یه دو قدمی جلوتر بریم. این دفه این بچه طالبانو پیدا کردیم. بهشون گفتیم ما بهتون مور و ملخ می دیم ببریتشون بندازین تو تنبان عمو افاغنه. دروغ چرا، گاهی میون این مور و ملخا عقرب جراره و مار و این چیزا هم قاطی می کردیم. طالب ها اینا رو می بردن می ذاشتن زیر پاچه ی عمو و اونام بالا می رفتن و به نشیمن عمو هی نیش می زدن. به حضرت عباس قسم می خورم این عمو افاغنه یه دفه نیومد به ما بگه چرا این کارا رو می کنین. شنیدیم یه بار گفته که همون چند هزار یورویی که ما بهش می دیم غنیمته. باز شنیدیم که تاآخرین ریالشو خرج غریب غربا می کنه. اینقد عندِ دادنه ، اینقد دریای جوده".
دیگران هم هر چه گفتند در شرح مهربانی های افغانستان بود. البته این اجلاس سراسر نور و نشاط خالی از ماجراهای نسبتا بچه گانه هم نبود. مثلا در لحظات آخر کنفرانس که افغانستان ایستاده بود تا دیگران به او ادای احترام کنند ، نماینده ی یکی از کشور ها از افغانستان خواست که لطف کند و یک تار ریش سفید خود را به عنوان تبرک به آن شخص اعطا کند. متاسفانه این در خواست را دیگران هم تکرار کردند و در آخر تقریبا ریشی در روی افغانستان نماند. یکی از افغان های حاضر در جلسه به خبرنگاران گفت : " ما در کشورمان با چیزی به نام ریشخند آشنا بودیم ، ولی این ریشکند چیز کاملا تازه یی بود".

۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

شما چرا این قدر کج فهم اید؟


مارشال محمد قسیم فهیم معاون رئیس جمهور افغانستان گفت که سخنان کرزی ( همان سخنان اش) تحریف شده است. مارشال فهیم کلاه اش را برداشت و با استفاده از حفاظ بیرونی مغز خود – که معروف به پوست سر است و اگر موی نداشته باشد می درخشد-  این گونه بر مساله  روشنی انداخت :
" این که رئیس جمهور گفته در صورت حمله ی امریکا یا هند بر پاکستان ما در کنار برادران پاکستانی خود خواهیم بود در رسانه ها غلط تفسیر شده. منظور آقای کرزی این بوده که ، که ، که که که،  که ، که که افغانستان کشوری است محاط به خشکه و صادرات آن عبارت می باشند از ارتفاع کوه هندوکش و قروت اعلی و در قرآن کریم گفته شده که مومنین برادران همدیگر اند و چو عضوی زند یک گپِ نا به کار ، دگر عضو ها را نماند قرار ".  
یکی از خبرنگاران خارجی که از این توضیحات مارشال فهیم چیزی نفهمیده بود پرسید : " ببخشید جناب مارشال ، ولی آقای کرزی به صراحت گفته است که اگر میان پاکستان و کشور دیگری جنگ در بگیرد – مثلا میان پاکستان و هند یا پاکستان و امریکا- افغانستان از پاکستان حمایت خواهد کرد. این سخنان آقای کرزی خیلی روشن اند. شما چه طور می گویید که از گفته های ایشان برداشت غلط شده؟".
مارشال فهیم در پاسخ آن خبرنگار – که بر خلاف انتظار مسلمین جهان نه چشم آبی داشت ، نه پتلون خاکی، نه کفش های چرمی پاره پاره و نه گدی پلاستیکی  را پسر عزیزم خطاب می کرد- گفت : " منظور رئیس جمهور این بود که افغانستان برادر پاکستان است. ما یک مثل داریم که می گوید سگ زرد برادر شغال است. البته این فقط یک ضرب المثل است. ما به محتوای آن کار داریم که خیلی صمیمانه است و باعث همزیستی و تفاهم می گردد. این طور نیست که در این ضرب المثل خدای نخواسته ما سگ باشیم یا برادران پاکستانی ما شغال باشند. منظور این است که حتا اگر ما سگ باشیم و پاکستان شغال باشد – و البته این فقط از باب مثال است-  سگی ما و شغالی پاکستان نباید باعث شود که ما برادری خود را فراموش کنیم. درست است که افغانستان سگ زرد نیست و پاکستان شغال نیست، اما برای افاده ی منظور فرض کنید که قبول کنیم که ما سگ هستیم و پاکستان شغال. یا فرض کنید برادران ایرانی ما روباه هستند. یا فرض کنید برادران عرب ما گاو میش باشند. یا بگوییم چینی ها شادی هستند. این ها را می توانیم مثال بدهیم. منظور رئیس جمهور این بود که ما اگر سگ باشیم یا شغال یا موش یا گرگ یا کرگدن یا گاومیش به هر حال برادر هستیم و فلاسفه اثبات کرده اند که انسان هم در اصل حیوان می باشد. ما الحمدلله همه در اصل حیوان می باشیم.  و البته ما نمی گوییم که ما سگ هستیم یا پاکستانی ها شغال هستند. فقط...". بر اساس گزارش ها وقتی که خبرنگار خارجی فوق الذکر به این قسمت از سخنان مارشال فهیم رسید ، نعره ی هولناکی کشید و سر به بیابان گذاشت و از بس که نمی دانست چه کار کند به یک عارف وارسته تبدیل شد.

۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

ای برادر من فدای موشک ات


"حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان گفته است که در صورت آغاز جنگ میان آمریکا و پاکستان، کشورش از پاکستان حمایت خواهد کرد( بی بی سی)". کرزی گفت که پاکستان برادر افغانستان است و برادر به برادر خیانت نمی کند.

بدان اسعدک الله تعالی فی مملکتان ( افغانستان و پاکستان) که برادر بر چند قسم بود : تنی است و ناتنی است و دینی ، راضی است و ناراضی است و کمی تا قسمتی راضی. و هر یک از این اقسام را قسم های دیگر بود که یحتمل شرح خواهند شد به حول پروردگار. 

برادر تنی : برادر تنی مر مذکر مفردی را گویند که با شخص در والد و والده یا پاپا و مامی شریک باشد. معمول باشد که برادران تنی به سن صباوت و خاکبازی نزاع بسیار کنند و تنبان های همدیگر پوشند و بر یک تشک دو بالشت نهند در دو سر،  و شب ها زیر یک لحاف خسبند. نیز رسم غالبه است که چون برادران تنی بالغ گردند پیوسته به همدیگر چپ چپ نگاه کنند و سخنی میان ایشان نرود به نرمی. ایضا قانون باشد که در عروسی همدیگر جست زنند و خیز نمایند و از خویشتن خوش حالی در کنند ، اکثرا به ریا یا از سرِ زور داده گی – حق تعالی داند. 

برادر ناتنی: و آن برادری باشد از زوجات ثانی و ثالث و رابع ابوی . این برادر به اسم برادر باشد و نه به صفت؛ به صفت دشمن باشد. چندان که به گاه تقسیم کردن میراث  ناتنی ها پالان خر نیز به دو نیم کنند چنان که ثبت افتاد میان داوود و سلطان ( از ناتنی های سده ی بیست و یکم عیسوی). 

برادر دینی: برادری است به تناوب محتشم و مخوف. چون حق تعالی خواهد که رمه یی از افراد مذکر را در مکانی گرد آورد و خواهد که ایشان همدیگر را به طرفه العینی پاره پاره نکنند میان شان عقدی در افکند از اخوت دینی. برادر دینی خود بر دو قسم باشد: یکی آن که در محشر پدید آید و تا آن گاه مسلمین شلغم تناول کنند برای صحت شان به غایت نیکو است. دیگری آن که چون در امت اسلامی دخول کند شیعه ی ملحد و سنی کافر در گیتی نماند عجل الله دخوله الشریف. 

برادر راضی: قسمی از برادران حامد کرزی.  و این برادری بود شریک دزد و یار قافله ، عاشق پورن و برپا دارنده ی نافله. این قسم برادر ریش از بن نتراشد که داند چرخ فلک پیوسته دموکرات نباشد. دایم گوید که واسکت انتحاری افسانه یی بیش نبود. چون گویی " طالب" گوید : " جالب ! طالب چه باشد من نشناسم". این قسم برادر هم وزیر بود و هم مشاور و در کلیه مجالس خفیه ی حکومتیه حاضر. 

برادر ناراضی: برادر آزرده را گویند. ایضا برادر کرزی. از صفات این برادر یکی آن بود که چون بیند ضعیفه یی هفتاد گز کرباس سیاه بر تن ندارد با تبر دو شقه اش کند الله اکبر گویان. این برادر اندکی تند مزاج بود. دیگر صفت اش آن بود که دایم واسکت پوشد و حمد خداوند گوید و چون کاه و علف اش به موقع نرسد غضبناک گردد و بوع زند و واسکت خویش انفجار دهد و به بهشت رود. سبحان الله. غیرت اش ورد زبان ها بود. چون مذاکره کند روده های اش به هر سو پخش گردند. سخت زیبا بمیرد. سبحان الله. مردن اش ورد زبان ها بود. و اگر خواهد که دیگر کارهای نیکو کند باز روده های اش به هر سو پخش گردند. سبحان الله. همه از عقل اش و نیز از روده های وی در حیرت. 

برادر کمی تا قسمتی راضی:  اسم اش پاکستان باشد. اکثر راضی بود. هر ماه هفت صد موشک به خانه ی برادر خود کرزی فرستد. کرزی گوید : " باز زدند؟ شاید نزده باشند". از کرزی نقل است که فرمود: " اگر امریکی حمله کرتاهی پاکستان همارا برادر هی. لوگ بولی ما امریکی کی لئی فعالیت معالیت کرونگا . به به به به به خدا ما این گه خوردن نهی کرسکتاهو". ترجمه : ما مطمئن هستیم که پاکستان برادر ماست و رسانه ها بد می کنند که می گویند پاکستان بر خاک ما تجاوز کرده. وردک صاحب! همین طور نیست؟

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

بیایید بیایید که اخبار رسیده است


بی بی سی خبر داد که خانم سارکوزی- رئیس جمهور فرانسه- " یک دختر زاییده است". شوی این زنکه – که همان سارکوزی باشد-بعد از یک ساعت به زاییدن گاه رسید و گفت : " نمی زاید ، نمی زاید که زایید دختر می زاید". وی که به شدت ناراحت به نظر می آمد اضافه کرد : " چه کار کنم ؟ خانم های دیگران پسر به دنیا می آورند ، این زنکه برای من دختر زاییده است". آقای سارکوزی سپس کاغذی را از جیب واسکت خود کشید و چنین خواند :
آن کس که بزاید و نداند چه بزاید
آن به که در این عرصه تلاشی ننماید
گفتنی است که وب سایت بی بی سی فارسی در ویرایش تازه ی این خبر چنین آورده است : " زن سارکوزی این بار دختری پس انداخته است". 

چند ساعت بعد : متاسفانه بی بی سی بر خلاف تمام اصول روزنامه نگاری صمیمانه و شهروندی خبر را باز هم ویرایش کرده و این بار گفته که خانم سارکوزی دختری به دنیا آورده است. به دنیا که همه می آورند.  همان کلمه ی زاییدن بود که بی بی سی را از دیگر رسانه های ترش روی متمایز می کرد.

۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

طریقت فیصدیه


یکی از مقامات دولت افغانستان گفت که 30 درصد مردم افغانستان زیر خط فقر هستند. وی گفت که فعلا این سی در صد را داریم. اما اگر باد بیاید و خط فقر را تکان بدهد و بالا و یا پایین ببرد ، در آن صورت فیصدی مردم زیر خط فقر هم طبعا تغییر خواهد کرد.
از این خبر بد که بگذریم ، من به طور کلی عاشق آمار هستم. به " فیصد" که می رسیم عشق ام ده چندان می شود. راست اش ، این قدر آمار و فیصد که در افغانستان هست در هیچ جای دنیا نیست. علت اش هم این است که ما افغان ها عادت نداریم حرف های پا در هوا را به آسانی قبول کنیم. این است که پشت هم آمار و فیصد می دهیم. البته گاهی حتا در بحث های ِ فیصد ناپذیر هم آخر به فیصد می رسیم. مثلا در مجلسی بحث از این جا شروع می شود که چه گونه می توان وجود خداوند متعال را اثبات کرد. بعد از دو ساعت تبادل دلیل و برهان ناگهان متوجه می شویم که بر سر فیصد ها مشاجره می کنیم. یکی می گوید هفتاد و هفت درصد جمعیت افغانستان از قوم ماست. دیگری می گوید که ما یک و نیم میلیون هستیم که می شود پنجاه و چهار درصد کل جمعیت افغانستان. سومی فریاد می کشد که شما دو نفر صد در صد اشتباه می کنید و واقعیت این است که نیاکان من پیش از آن که حضرت  آدم متولد شود در اطراف باغ بالا به شکل رمه های گوسفند زنده گی می کردند و از بس که شیر می دادند تاریخ شان کاملا نابود شده. و این بگو مگو های سرشار از فیصدی هر لحظه داغ و داغ تر می شوند.  در این میانه ، آن که نیم درصد هم اثبات نمی شود حضرت باری تعالی است قندولک. باری ، بحثی در گرفته بود در این مورد که اگر روزی دولت افغانستان بخواهد پشاور و اتک را از پاکستان پس بگیرد ، آیا مردم افغانستان از دولت خود حمایت خواهند کرد؟ یکی از وطن پرستان حاضر در مجلس می گفت : صد در صد یقین دارم که نود فیصد مردم هزار فیصد به درستی این کار ایمان دارند و بنا بر این از دولت حمایت خواهند کرد.
من دوستی دارم که البته از جمع شما نیست ( شما که خودتان را می شناسید دیگر). این دوست من فیصدی همه چیز را می داند. مثلا می گوید که بیست درصد جرایم دنیا ناشی از کم خوابی است. یک در صد کودکانی که در ماه دلو متولد می شوند در چهل و نه ساله گی سکته ی قلبی می کنند. نود و نه در صد پاکستانی ها دزد اند. هشتاد و یک درصد زن های امریکایی فاحشه اند. هفتاد و هفت در صد مسلمان ها از بوی پیاز بد شان می آید. سی و نه در صد روغن های ایرانی از پلاستیک شیرین ساخته می شوند. البته من بر فیصدی هایی که او می دهد اعتماد دارم و مطمئن ام که آنچه او می گوید درست است. چرا که خدا بیامرز پدرش انسانی بسیار پاک و شریف بود و با آن که آدمی روشنفکر بود هرگز دروغ نمی گفت و خیانت نمی کرد.

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

این برادر پیش-رفته هم بوده


بر اساس گزارش های معتبر ، طالبان در استفاده از تکنولوژی های ارتباطی به مراتب از دولت افغانستان پیش رفته تر اند.  این را که شنیدیم نگران شدیم. نه این که از طالبان بد مان می آید. حاشا. بی عقل که نیستیم. حد اقل طالبان این خوبی را دارند که زنان را خانه نشین می کنند. وقتی که زنان خانه نشین شوند دیگر نمی توانند خرید کنند. در نتیجه ، آن هزینه ی کمرشکن خرید ِ خانم ها از دوش خانواده  برداشته می شود. البته گمان نکنید که من گرایش های ضد زن دارم و یا بر این باورم که زن ها هرگز به بازار نروند و خرید نکنند. این نیست. منظورم این است که مثلا چه ضرورتی دارد که آدم یک چنگگ پلاستیکی سفید بخرد و آن را در کنار در ِ ورودی خانه ی خود نصب کند تا بعدا بتواند گاه گاهی پوش ِ " پای پاک" را بر آن آویزان کند. اصلا پای پاک چرا باید پوش داشته باشد؟ یا شما سعی کنید منطق این کار را بفهمید : خانمی هفتاد و سه ساله افغانی یک آیس کریم غنچه یی پلاستیکی هفتاد کیلویی را به قیمتی گزاف خریده و در گاراژ خانه ی خود گذاشته. قد این آیس کریم پلاستیکی از قد من بلند تر است ( و البته باید اعتراف کنم که روی این آیس کریم – روی که نیست ، همان کله ی پیچ در پیچ اش-  از روی من زیباتر است) . وقتی از این خانم می پرسید که چرا چنان چیزی را در خانه ی خود آورده ، می گوید : " من خرد سال که بودم آیس کریم را خیلی خوش داشتم و به همین خاطر این را خریدم". آخر این منطق است؟ خیال می کند آوردن عبارت ِ " به همین خاطر" گپ اش را واقعا منطقی می کند. همه ی زن ها این قسمی اند.
  بلی. آها ! حرف بر سر این بود که طالبان در استفاده از تکنولوژی نسبت به دولت افغانستان پیش رفته تر اند. ما نگران شدیم اما باور نکردیم. این شد که گفتیم برای رفع نگرانی خود یک مقام دولتی را پیدا کنیم تا مگر او به ما اندکی اطمینان خاطر بدهد. همیشه این طور است ، نیست؟ مثلا متوجه می شویم که از آن کاکل های پرپشت که بر پیشانی خود داشتیم دیگر خبری نیست و زود است که نسل آن سه صد و چهارده تار مویی هم که بر فرق مان مانده منقرض شود ، به هر کس می رسیم می گوییم: " بعضی فکر می کنند که مو خیلی مهم است ، ابرو خیلی مهم است. به نظر من اخلاق مهم تر است. نیست؟ چه فایده که یک نفر موی خوب داشته باشد اما شب و روز دزدی کند. این طور نیست؟". تلاش می کنیم هر طور شده خود را آرام کنیم. نه که همه ی کسانی که موی خوب دارند ، دزد و بد اخلاق اند؟ می دانیم دیگر. شما یک نفر را نشان بدهید که موی خوب داشته باشد و آدم نکشته باشد.  
بلی ، سعی کردم یک مقام دولتی را پیدا کنم و او برای من اثبات کند که طالبان در هر زمینه یی عقب مانده اند و کسی نباید نگران باشد. به چند وزارت خانه ای میل فرستادم. بالاخره پاسخی به این شرح دریافت کردم :
" سلام عرض می شود. این که گفته می شود طالبان از دولت ما پیش رفته تر اند کاملا درست است. مشکل این است که بسیاری از کسانی که به میهن عزیز ما افغانستان علاقه یی ندارند سعی می کنند طالبان را نیرویی بسیار واپس گرا یا خدای نخواسته مخالف دولت جلوه بدهند. اما خداوند جل و جلاله گواه است که طالبان همیشه کوشش می کنند افغانستان را به سوی پیشرفت سوق بدهند. اصلا ما چیزی به نام طالب نداریم. برادران ناراضی چرا. ولی ما به کسی طالب می گوییم که درس بخواند. کسی که تفنگ می گیرد طالب نیست. در ضمن کسی در مقابل دولت افغانستان تفنگ هم بر نداشته . درست است که یک عده هستند که هستند و هستند اما آن ها واقعا نیستند.  به همین خاطر اثبات شد که طالبان اصلا وجود ندارند و ما از آن ها تعریفی نداریم. گر چه باید قبول کنیم که آن ها اصلا واپسگرا نمی باشند و خیلی پیش رفته هستند و از تویتر و فیس بوک استفاده می کنند. و من الله فاروق. توفیق وردک".
نگرانی من رفع که نشد سهل است زیاد تر هم شد. این ولید سرور هم  ما را کشت با این آهنگ های اش. حبیب جان ! خاموش اش کن. یک میرمفتون بگذار که دل مان تلخ است.