۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

یک صلوات استانبولی ختم بفرمایید


اجلاس استانبول که به خاطر حل کردن اکثر مشکلات افغانستان برگزار شده بود در نزدیکی های خاتمه یافتن ناگهان به شدت پایان یافت و باعث شادی و هلهله ی حاضران گردید. شرکت کننده گان در این اجلاس خیلی شاد بودند و در عین حال خوش حال هم به نظر می رسیدند. آنان توافق کردند که افغانستان به عنوان یک کشورِ ریش سفیدِ غمینِ مسکین که سال ها از دست پسر عموهای خود جفا و بی مهری دیده باید از این پس مورد احترام قرار بگیرد. نماینده ی پاکستان در مورد افغانستان گفت :
" من یادم هست یک روز ما موشک بازی می کردیم ، یکی از  بچه ها موشکی را به طرف چاچای بزرگوار مان افغانستان پرتاب کرد و موشک مذکور به یک جای بسیار بد ِ ایشان اصابت کرد. ما فکر می کردیم که چاچا می آید و همه ی ما را گوش مالی می دهد. اما خداوند به ایشان صبر عجیبی داده.  چیزی نگفت. آن وقت بر خلاف انتظار ما آمد و روی یک یک ما را ماچ کرد و فرمود که ما بچه های ماهی هستیم و حتا برادران او می باشیم".
نماینده ی جمهوری اسلامی ایران نیز خاطره های شیرینی از عمو افغانستان داشت:
" ایشون بحر فداکاریه. اوج شرافته. دوست پاکستانی مون از بازی گفت. ما در ایران بازی ای داریم به اسم  یورو بده ، غیرت بگیر. یه بار بچه ها جمع شدن و گفتن با عمو افغانستان اینو بازی کنیم. اول فکر می کردیم ما در بازی خیلی خوبیم ، چون عمو افغانستان که ما بهش عمو افاغنه می گوییم هی می باخت. خیلی بیشتر از ارزش یورویی که ما بهش می دادیم غیرت شو می داد. بعد متوجه شدیم که ایشون خیلی بزرگواره. این شد که تصمیم گرفتیم یه دو قدمی جلوتر بریم. این دفه این بچه طالبانو پیدا کردیم. بهشون گفتیم ما بهتون مور و ملخ می دیم ببریتشون بندازین تو تنبان عمو افاغنه. دروغ چرا، گاهی میون این مور و ملخا عقرب جراره و مار و این چیزا هم قاطی می کردیم. طالب ها اینا رو می بردن می ذاشتن زیر پاچه ی عمو و اونام بالا می رفتن و به نشیمن عمو هی نیش می زدن. به حضرت عباس قسم می خورم این عمو افاغنه یه دفه نیومد به ما بگه چرا این کارا رو می کنین. شنیدیم یه بار گفته که همون چند هزار یورویی که ما بهش می دیم غنیمته. باز شنیدیم که تاآخرین ریالشو خرج غریب غربا می کنه. اینقد عندِ دادنه ، اینقد دریای جوده".
دیگران هم هر چه گفتند در شرح مهربانی های افغانستان بود. البته این اجلاس سراسر نور و نشاط خالی از ماجراهای نسبتا بچه گانه هم نبود. مثلا در لحظات آخر کنفرانس که افغانستان ایستاده بود تا دیگران به او ادای احترام کنند ، نماینده ی یکی از کشور ها از افغانستان خواست که لطف کند و یک تار ریش سفید خود را به عنوان تبرک به آن شخص اعطا کند. متاسفانه این در خواست را دیگران هم تکرار کردند و در آخر تقریبا ریشی در روی افغانستان نماند. یکی از افغان های حاضر در جلسه به خبرنگاران گفت : " ما در کشورمان با چیزی به نام ریشخند آشنا بودیم ، ولی این ریشکند چیز کاملا تازه یی بود".

۵ نظر:

ناشناس گفت...

شاهکاریهایهایتان در زمینه ادبیات جوره نداره. سپاس دکمه کاکا هاتف

ناشناس گفت...

هاتف! به یک تار ریشت قسم که تمام وب به یک چنین طنزت نمی ارزد. اگر من و صدها نفر پیام نمی نویسیم تاب نوشتن پیام از دست ما میره...

ادامه بده بچه پدر

افضلی گفت...

دم ات گرم عمو هاتف، سراسر خندیدم.
با یک طنز تازه،زیر عنوان (من جانب شیطان رجیم به ابنای بشر)بروزم.
موفق باشید.

حسین عباسی گفت...

مثل همیشه خوب وعالی.

الهی گفت...

سلام
من بار اول است که وبلاگ شما را میخوانم اما لذتی را که از خواندن این نوشته ها میبرم از هیچ طنز یا نوشته معلوماتی دیگری نمی برم
امیدوارم همیشه شاداب و خرم باشید
سپاس فراوان کاکا هاتف