در سال گذشته ی شمسی افغانستان در بعضی زمینه ها درخشش چندانی نداشت. اما در بعضی زمینه های دیگر به مقام اول دست یافت. در سال گذشته روند " مباتله" ( یعنی همدیگر را با بوتل زدن ) در پارلمان افغانستان افت آشکاری داشت. صبغه الله مجددی ریئس سنای افغانستان بر خلاف امیدواری های مردم ترشرو تر بود و نتوانست ملت را به حد کافی بخنداند. تلویزیون های افغانستان اکثرا فراموش می کردند که خبر هر چه دیرتر به سمع و نظر مردم برسد مزه اش بیشتر است... از این چیزها که بگذریم بعضی از نقاط درخشان کارنامه ی کشور مان در سال گذشته از این قرار اند :
- در سال گذشته مردم افغانستان 978 میلیارد دفعه همدیگر را " پدر لعنت" خطاب کردند. کارشناسان معتقد اند که اگر این همه " پدر لعنت " – که به شکل امواج صوتی در فضای افغانستان رها شده – روزی جمع آوری شود و مورد استفاده ی صحیح قرار بگیرد ، افغانستان تا پایان تاریخ از واردات رعد و برق بی نیاز خواهد شد.
- در سال گذشته مردم افغانستان در صدر جدول " غلط نویسان" قرار گرفتند. بر اساس گزارش " مرکز بین المللی مقابله با درست نویسی" افغانستان در زمینه ی غلط نویسی حتا از قصه خوانی پیشاور هم پیشی گرفت. گفته می شود که یکی از استادان دانشکده ی ادبیات دانشگاه کابل به مرکز بین المللی مذکور نامه نوشته و در آن آورده است : " موتعسف ایم که شوما فقد ایمسال متوجی این دستاورد ما شوده اید. ما در حقیقت از سینف ِ حول تا سینف دوازده و حتی بعد اظ آن امیشه به شاگردان خود غلت نویسی را یاد داده ایم و این چیز تازه ای نیسط".
- جوانان افغان در سال گذشته در سطح جهان به عنوان " لباس بدل کن ترین" آدم های روی زمین شناخته شدند. قرار است یکی از دختران جوان افغان به اسم " نهیلا" که سال گذشته قهرمان جهان شد و به طور متوسط روزانه هشتاد و نه دفعه لباس های خود را بدل می کند باز هم همین کار را ادامه بدهد. وی در پاسخ به این سوال خبرنگاران که این همه لباس را از کجا تهیه می کند گفت : " پدرم در آمد خوبی دارد .او مسئول شمردن رای ها در انتخابات سال گذشته بود".
- در سال گذشته افغانستان قله ی " لاف " را تسخیر کرد. گفته می شود افغانستان اولین کشوری است که به چنین افتخاری نایل می شود. این قله زمانی فتح شد که حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان تهدید کرد که اگر کشورهای روی زمین تسلیحات لازم را در اختیار او قرار ندهند ، دولت او اسلحه ی مورد نیاز خود را از مریخ وارد خواهد کرد. . پیشتر ایران با شعار " هنر نزد ایرانیان است و بس" به فتح این قله نزدیک شده بود ، اما با رئیس جمهور شدن احمدی نژاد تصمیم گرفت که اول به کمک کودکان شانزده ساله در آشپزخانه بمب اتمی تولید کند و بعدا به امور دیگر بپردازد.
در پی انتشار خبر سفر ِ یک هیات از حزب اسلامی به کابل بسیاری از مردم افغانستان تلاش کردند که بفهمند وضع از چه قرار است ، اما نتوانستند بفهمند. انصافا هم فهمیدن این چیزها سخت است ، نیست؟ وقتی رئیس جمهور مملکت بگوید که " این هایی که در مقابل دولت افغانستان می جنگند دشمنان ملت و برادران عزیز ما هستند که باید با آنان مذاکره کرد و به کمک نیروهای بین المللی بیخ شان را کند" دیگر فهمیدن سیاست افغانستان کار هر کسی نیست. اما زیاد نا امید هم نباید بود. خبرگزاری " ریخته ها" پس از روزها تلاش سر انجام موفق شد با خود آقای حکمتیار مصاحبه کند و از ایشان بخواهد که بر قضایا روشنی بیندازند ( مخصوصا که آقای حکمتیار در انداختن روشنی تجربه ی زیادی هم دارد). این هم متن گفت و گوی ما با ایشان:
آقای حکمتیار ، لطفا خود را معرفی نمایید.
دنیا تغییر کرد اما شما تغییر نکردید. من به این سوال کلیشه یی جواب نمی دهم. در ضمن همه ی مردم کابل مرا می شناسند.
ببخشید. دنیا چه تغییری کرده؟
جهان به سوی ترقی و تمدن گام بر می دارد. امروز مردم دنیا نگران محیط زیست اند و از منقرض شدن نسل ِ مارهای زرد در افریقا سخن می گویند. ما هنوز از " لطفا خود را معرفی نمایید" عبور نکرده ایم. این جای تاسف دارد.
ولی آقای حکمتیار ، شما و حزب تان در کنار طالبان در برابر همین دنیای مترقی می جنگید.
ما با دنیا نمی جنگیم. ما می خواهیم که کمونیست ها دوباره وارد دولت اسلامی نشوند. ما از اول هم گفتیم حالا هم می گوییم که تا جنرال دوستم در کابل باشد به کابل نمی آییم. مذاکره هم نمی کنیم.
آقای دوستم که فعلا قدرتی ندارد.
چه طور قدرت ندارد؟ ملیشه های اش در تمام کابل پراکنده اند و آقای احمدشاه مسعود هم از آن ها حمایت می کند.
ببخشید آقای حکمتیار ، منظور من از وضعیت فعلی است.
منظور من هم از وضعیت صد سال قبل نیست. من هم از همین حالا سخن می گویم. ما جهاد کردیم تا کمونیست ها را از مملکت بیرون کنیم. حالا که جهاد پیروز شده دو باره کمونیست ها ...
آقای حکمتیار ، من از دولت کرزی حرف می زنم...
از دولت ِ کی؟
هلو ، هلو ، هلو ، آقای حکمتیار؟
...
بلی ، بفرمایید.
ببخشید آقای حکمتیار چه شد؟
آقای حکمتیار کار ِ عاجل داشت رفت. من بدل ِ ایشان هستم. شما سوالی داشتید؟
بلی ، می خواستم از آقای حکمتیار بپرسم که آیا به مذاکره ی دولت و طالبان و حزب اسلامی امیدوار است یا نه ، اما ایشان به هجده سال پیش رفتند و شروع کردند به انتقاد از احمدشاه مسعود مرحوم.
خوب آقای حکمتیار خیلی دل اش درد دارد. هر کار می کنیم به زمان فعلی عبور کرده نمی تواند. شب ها از خواب می جهد و فریاد می زند : من ترا می خورم.
مخاطب ایشان کیست؟
نمی دانیم ، احتمالا همین زن های بی حجاب باشند که آبروی اسلام و مسلمین را برده اند. شما را به خدا یک لحظه فکر کنید که این زن هایی که در تلویزیون های آریانا و طلوع برنامه دارند چه می پوشند؟ این قدر جل و بل می کنند که آدم فکر می کند اینها آهن ِ چادر پوشیده اند و زیر آفتاب ایستاده اند.
خوب بگذریم از این بحث...
چرا بگذریم؟ فساد از همین جا شروع می شود.
خوب ، حرف شما درست است. ولی سوالی که من داشتم این بود که آیا حزب اسلامی واقعا حاضر است به دولت بپیوندد؟
ما هیچ وقت نگفته ایم که به دولت می پیوندیم. منظور از فرستادن هیات به کابل این بود که ببینیم در صورت خروج نیروهای خارجی از افغانستان کدام نقاط ِ شهر را راکت باران کنیم خوب می چسپد.
خوب می چسپد؟
بلی ، این اصطلاح را احمدی نژاد زیاد استفاده می کند. وقتی که حکمتیار صاحب مهمان آقای احمدی نژاد بود این اصطلاح را از او یاد گرفت و حالا ما هم از آن استفاده می کنیم.
پس شما حتا در صورت خروج نیروهای خارجی حاضر نیستید وارد دولت شوید؟
نه ، حاضر نیستیم. به نظر ما یک مسلمان واقعی باید با هر دولتی مخالف باشد. علت اش هم این است که دولت ها مجبوراند بر مردم حکومت کنند. بر مردم هم نمی توان درست حکومت کرد مگر این که مردم تا حدی از دولت راضی باشند. آن وقت دولت برای راضی نگه داشتن مردم از اسلام چشم پوشی می کند. مثلا مردم می خواهند که خوش باشند و رقص و ساز و آواز باشد و همه بخندند ، در حالی که این چیز ها در اسلام حقیقی جایی ندارند. اما دولت برای این که مردم را راضی نگه دارد با این چیزها کنار می آید و از همین جا اسلام در خطر می افتد. به همین خاطر ما یک دولت را نمی خواهیم اما به محض این که این یکی رفت ، دولت بعدی را هم با شدت بیشتر نمی خواهیم.
اگر دولت ِ کاملا اسلامی برقرار شود چه ؟
دولت امکان ندارد اسلامی شود. اسلام باید به صورت مستقیم حکومت کند ، چرا که اگر به شکل دولت ظاهر شود فاسد می شود و در نتیجه اسلام به خطر می افتد.
اسلام به صورت مستقیم چه گونه حکومت کرده می تواند؟
آسان است. مثلا شما همیشه یک بوتل تیزاب در جیب خود نگه می دارید. هر وقت که یک زن بی حجاب را دیدید آن را بر صورت او می پاشید. لازم نیست که آدم " وزارت تیزاب پاشی بر صورت زنان" ایجاد کند. هر کس به صورت فردی می تواند به وظیفه ی خود عمل کند. یا مثلا اگر فکر کردید که ممکن است مردی در سنین جوانی مرتکب عمل لواط شده باشد ، شش هفت چاقو به شکم اش می زنید و تکلیف دینی تان اجرا می شود.
ولی ممکن است شما اشتباه کرده باشید و آن فرد چنان کاری نکرده باشد.
خوب ، ما که وظیفه نداریم همه چیز را بدانیم. ما اگر احساس کردیم که مثلا یک زن فاحشه است می کشیم اش. این تکلیف دینی ماست. ممکن است آن زن فاحشه نباشد ، که در این صورت او هم زیانی نمی کند. چرا که بی گناه بوده و چون بی گناه کشته شده ، مستقیما به بهشت می رود.
سوال دیگر من این بود که ...
من باید بروم وقت ندارم.
فقط یک سوال کوتاه دارم.
نه من وقت ندارم. اگر می خواهید جواب آن سوال را بدانید باید خود را به شهادت برسانید.
به شهادت برسانم خود را؟
بلی . منظورم دفتر روزنامه ی " شهادت" ارگان حزب اسلامی است. به آنجا بیایید ، بقیه ی بحث را ادامه می دهیم.
کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان اعلام کرد که در انتخابات پارلمانی پیش رو از تجربیات انتخابات ریاست جمهوری استفاده خواهد کرد.
سخن گوی این کمیسیون در جمع خبرنگاران چنین گفت :
" چنان که در احادیث شریفه آمده مردمی که از تاریخ عبرت نگیرند مجبور به تکرار آن خواهند بود. ما به یاری خدا اشتباهات انتخابات ریاست جمهوری را تکرار نخواهیم کرد". این سخن گو در پاسخ یکی از خبرنگاران که می خواست جزئیات عبرت های گرفته شده از انتخابات قبلی را بداند گفت :
" در انتخابات ریاست جمهوری ما مرتکب چندین خطای بزرگ شدیم. مثلا برای این که حامد کرزی برنده شود صدهزار رای هم که از دیگران بیشتر می داشت کافی بود. ما ساده ها تفاوت رای ها را آن قدر زیاد کردیم که هیچ کس باور نکرد حامد کرزی واقعا برنده ی انتخابات باشد. یا در موردی دیگر ، از یک ولسوالی در قندهار پنجاه هزار رای به نفع کرزی صاحب ساخته بودیم. اما یک روز بعد همه ی آن پنجاه هزار نفر گفتند که در ولسوالی شان هیچ کسی به پای صندوق های رای نرفته است. ما باید اول آن ولسوالی را محاصره می کردیم و به هیچ کس اجازه ی عبور و مرور نمی دادیم. در ضمن باید رادیوها و تلفون ها را هم پیشاپیش از مردم می گرفتیم. حالا که فکر می کنیم اشتباه بزرگ تر ما این بود که انتخابات را خیلی زود برگزار کردیم. ما می توانستیم تا زمستان انتخابات را به تاخیر بیندازیم . بعد شایع می کردیم که مردم شمال افغانستان قول داده اند که اگر اشرف غنی احمدزی و رمضان بشر دوست و عبدالله عبدالله همزمان و از راه ِ زمینی به شمال بیایند مردم به کرزی رای نخواهند داد. در این صورت ممکن بود این سه نفر در سالنگ گرفتار برف کوچ شوند...".
سخن گوی مذکور گفت که انتخابات پارلمانی در ماه دلو امسال برگزار خواهد شد. وی اعلام کرد که برای جلوگیری از تفرقه میان ملت مسلمان افغانستان تنها دو صندوق رای وجود خواهند داشت : یکی در مارجه ی هلمند و دیگری در دشت ناهور در غزنی. مردم برای انتخاب نماینده گان خود رای خود را در یکی از این دو صندوق خواهند ریخت. این سخن گو در پاسخ به این سوال که اگر مردم نتوانند به خاطر ریزش برف یا ملاحظات امنیتی به این جاها سفر کنند چه خواهد شد ، گفت : " در این صورت قانون اساسی به صراحت می گوید که اگر رئیس جمهور دو برادر دیگر هم داشته باشد آن ها می توانند تا رفع شدن ملاحظات امنیتی و رسیدن بهار دیگر مشغول تجارت خود باشند و خداوند کریم و قسیم را شکر بگزارند".
هیات بلند پایه ی حزب اسلامی وارد کابل شد و از دولت افغانستان خواست که کشور را ترک کند. قطب الدین هلال سخنگوی این هیات به خبرگزاری ها گفت : " این کمترین توقعی است که امیر صاحب حکمتیار از برادران دارد". وی با اشاره به سعه ی صدر آقای حکمتیار اضافه کرد : " البته اگر خروج از کشور برای دولت فعلی مقدور نباشد ، حزب اسلامی حاضر است در صورت قبول شدن بقیه ی شرط های اش از سوی دولت مردم افغانستان را عجالتا عفو کند. این شرط های سه گانه از این قرار اند :
1- دولت باید اجازه دهد که حزب اسلامی قسمت اعظم جمعیت شهر کابل را به دامنه ی یکی از کوه های اطراف کابل کوچ بدهد.
2- دولت در نقاط مهم شهر کابل و دیگر شهرهای بزرگ انبارهای تیزاب بسازد .
3- دولت لیست جامعی از افرادی که زیاد عقل دارند تهیه کند و این لیست را به هیات حزب اسلامی بسپارد.
سخن گوی دولت اعلام کرد که دولت افغانستان این شرط های سه گانه را با خوشنودی تمام می پذیرد. وی گفت که حامد کرزی خطاب به قطب الدین هلال گفته است : " زیاد تر می خواستی ، این ها که چیزی نیستند".
از سویی دیگر ، قطب الدین هلال به خبرنگاران گفت که هر کدام از این شرط های سه گانه ی ساده حکمتی دارد. وی در شرح این حکمت ها گفت :
" کوچ دادن جمعیت کابل به دامنه ی یکی از کوه ها به خاطر این است که ما دیگر آن راکت های دوربرد سابق را نداریم و راکت های سبک فعلی به درون شهر کابل نمی رسند. ساختن انبارهای تیزاب هم به خاطر تسهیل کار ِ برادرانی است که گاهی زنان بد حجاب را در شهر می بینند اما فورا تیزاب در دسترس خود ندارند". آقای هلال در باره ی حکمت نهفته در سومین شرط حزب اسلامی سخن نگفت. اما وقتی با اصرار خبرنگاران مواجه شد ، گفت :
" خوب ، حکمت این شرط را نمی توانم بگویم. اگر بگویم فرار می کنند یا مخفی می شوند".
سال نو خیلی دیر آمد. مبارک باشد. من با خود عهد کرده بودم که وقتی نوروز بیاید آدم خوبی شوم و عادت های مزخرف خود را ترک کنم و به جای آن ها کمالات تازه یی کسب کنم. سال نو این قدر دیر آمد که قریب بود عهد خود را بشکنم. انتظار اراده ی آدم را سست می کند. این یک واقعیت است. قصدم از یاد آوری این نکته به هیچ وجه این نیست که در سال نو توجیهی برای عادت های بد خود داشته باشم. با وجود این سال نو واقعا دیر آمد و اگر چه دیر آمدن اش بر من و عهدی که با خود بسته ام چندان تاثیری نگذاشت ، اما این هم حقیقت دارد که ممکن است بعضی آدم ها واقعا حق داشته باشند که گله کنند یا آن چنان که باید بر سر عهد خود نمانند. البته من اراده ی محکمی دارم و آن چه گفتم اشاره یی به بعضی آدم های سست عنصر و بهانه جو بود.
این هم تصمیم های من برای سال نو شمسی:
1- من تصمیم جدی دارم که در سال نو – در صورتی که آسمان حتا یک لکه ابر هم نداشته باشد- هر صبح برای پیاده روی بیرون بروم و از این طریق به سلامت تن و روان خود کمک کنم.
2- در سال نو من به هیچ صورت وقت گران بهایم را صرف گشت و گذار در پهنه ی انترنیت نخواهم کرد و تنها به خواندن اخبار مهم اکتفا خواهم کرد. البته تردیدی نیست که اکثرا چیزهایی که در نگاه اول بی اهمیت و پیش افتاده می نمایند اهمیت بسیار دارند و نباید به این چیزهای ظاهرا کم اهمیت اما در واقع سرنوشت ساز بی اعتنایی کرد.
3- از نوروز امسال به بعد هرگز اجازه نخواهم داد که وزن ام از صد کیلو به صد و بیست کیلو برسد. حتا اگر بنا بر قانون ِ " بر خود سخت نگیرید" بگذارم که وزن ام به صد و بیست کیلو هم برسد ، هرگز اجازه نخواهم داد که حتا یک کیلوی دیگر بر وزن ام اضافه شود. دوستان عزیز! به شما هم توصیه می کنم که چربی های تان را زیاد نوازش نکنید ، خیلی زود پر رو می شوند و سر شانه ی تان بالا می شوند.
4- این کتاب را امسال تمام خواهم کرد. درست است که تعداد صفحه های این کتاب خیلی زیاد است ( 139 صفحه بدون محاسبه ی صفحات مآخذ و فهرست مطالب و...) اما دیگر بس است. سه سال پیش که از کتاب فروشی خریدم اش فکر می کردم که در همان دو سال اول بخوانم اش. امسال اگر چه گرفتاری ها زیاد اند ، ولی تمام اش می کنم ( خوش بختانه این کتاب عکس زیاد دارد).
5- امسال رابطه ام را با دوستان ام محکم تر خواهم کرد و بیشتر " در جویای احوالات" شان خواهم شد. این تصمیم قطعی من است. لیکن بعضی چیزها از کنترول آدم خارج اند و در مورد شان کاری هم نمی توان کرد. مثلا بعضی دوستان هر شش سال شماره ی تلفن خود را بدل می کنند که مشکل ساز می شود. یا بعضی دوستان معمولا در ساعت هشت و پانزده دقیقه و سی و چهار ثانیه ی شامگاه – همان وقت که من برای شان زنگ می زنم- در خانه نیستند که در این مورد نباید گناه را به گردن بنده انداخت. همین دیروز به دوستی زنگ زدم و گفت : " فعلا داکتر دندان ام را پرکاری می کند می توانی نیم ساعت بعد زنگ بزنی؟". خوب ، این چیزها به روابط دوستانه لطمه می زنند دیگر. وقتی تو نمی توانی به داکتر ات بگویی که دندان ات را نیم ساعت بعد پر کند ، از دیگران توقع داری که بیایند و یخن داکترات را بگیرند؟
6- در صورتی که هیچ تحقیق دانشگاهی نشان ندهد که آنان که لباس های نو تر می پوشند افسرده تر اند ، من در سال نو همیشه لباس نو خواهم پوشید. البته منظور از نو همان پاک است و "پاک" هم یک مفهوم نسبی است که از یک فرهنگ تا فرهنگ دیگر معنای اش فرق می کند. در ضمن من در این گونه موارد خیلی اهل تسامح و مدارایم و همواره کوشش می کنم از تحمیل کردن عقاید دیگران بر لباس های خود پرهیز کنم.
7- من به عنوان یک روشنفکر که ذهن اش همیشه باز است و هرگز گرفتار دگماتیزم نمی شود هرگز اجازه نخواهم داد که تصمیم های شش گانه ی فوق الذکر قدرت تفکر انتقادی مرا فلج کنند. بنا بر تفکر انتقادی هر یک از تصمیم های بالا می توانند نادرست اثبات شوند و بنا بر این تغییر بخورند. مثلا درست است که خواندن یک کتاب 139 صفحه یی ممکن است به پرورش فکری آدم کمک کند. اما این هم ممکن است که خواندن همان کتاب باعث شود که آدم دچار "کتاب زده گی مفرط" شود و از واقعیت های روزمره ی زنده گی به دور بیفتد. اگر چنان خطری مرا تهدید کند ، طبیعی است که من به عنوان یک روشنفکر آن کتاب را نخواهم خواند و به این ترتیب خودم را از خطر کتاب زده گی نجات خواهم داد.
به دنبال این اظهار نظر آقای کرزی در اسلام آباد بسیاری از قدرت ها که اصلا سر همدیگر قهر بودند اما می خواستند عقده ی دل خود را سر آقای کرزی باز کنند شروع کردند به نق زدن. یکی گفت که ما دهان این مردکه ی لافوک را می شکنیم ، دیگری گفت که مگر کسی از تو اجازه خواسته بود. سومی گفت که به خاطر این سخن کرزی حاضر است در افغانستان با هر قدرتی که به نظر خود خیلی خرس می آید بجنگد. چهارمی یک نق دیگر زد که چون خبرنگاران تلویزیون طلوع و آریانا چینی نمی فهمیدند به جای ترجمه ی سخن آن قدرت آهنگ ِ " زنده گی همین است" را با صدای سی و سه خواننده ی مختلف پخش کردند. خلاصه قدرت ها خیلی نق زدند. به حدی که دفتر آقای کرزی در صدد رفع سوء تفاهم بر آمد و در اطلاعیه یی نوشت :
" قدرت های عزیز السلام علیکم و رحمه الله و برکاته ،
متاسفانه در چند روز اخیر بعضی از دشمنان ملت افغانستان سعی کردند که یکی از سخنان رئیس جمهور افغانستان را تحریف نموده و باعث رنجش خاطر شما گردند. حقیقت آن است که در جلسه ی اسلام آباد یکی از خبرنگاران از آقای کرزی پرسید که آیا اگر مردم افغانستان نخواهند که افغانستان محل جنگ قدرت ها باشد آقای کرزی به مردم اجازه خواهد داد که چنین فکر کنند؟ جواب قاطع آقای کرزی این بود " اجازه نمی دهیم . افغانستان محل جنگ قدرت ها باشد". اما دشمنان ملت افغانستان با انداختن آن علامت نقطه (.) از آخر جمله ی "اجازه نمی دهیم" فتنه گری کردند و خاطر مبارک شما را مکدر نمودند. امید که سوء تفاهم رفع شده باشد".
اما اکثر قدرت ها این توضیح را نپذیرفتند و آن را تلاشی مذبوحانه برای آرام کردن خود تلقی کردند. این است که دفتر آقای کرزی اطلاعیه ی دیگری صادر کرد و در آن نوشت :
" با عرض معذرت از بعضی مشکلات تایپی در اطلاعیه ی قبلی ، اطلاعیه ی مذکور به این شکل تصحیح می گردد : رئیس جمهور محترم افغانستان اصلا به اسلام آباد نرفته بود. ایشان دیروز پس از شنیدن بعضی خبرها مبنی بر اینکه افغانستان در روند جنگ قدرت ها اخلال می کند ، خشمگین شد و گفت : اجازه نمی دهیم افغانستان مخل ِ جنگ قدرت ها باشد . ملاحظه می فرمایید که در زبان پدر لعنت فارسی خ و ح فقط بایک نقطه از همدیگر فرق دارند. دشمنان ملت افغانستان فورا مخل را به محل تغییر دادند".
قدرت ها به دلایل نامعلومی بازی خوردند و این توضیح را پذیرفتند. اما چون پذیرفتند جنگ خود را در افغانستان ادامه دادند.