من شاعر نیستم اما شاعران را دوست دارم ، همان گونه که برف می کند پاهای عریان را کرخت بحمدالله. با وجود این ، امروز بیتی از دیوان حافظ را خواندم و چنان مسحور معنای آن شدم که دریغ ام آمد دریافت های خود از این شعر را با شما در میان ننهم. مخصوصا که این روزها بسیاری از مفسران و شارحان ِ میهن عزیز مان احساس مسئولیت کرده و سعی دارند که معانی نهفته در دل ِ ابیات شاعران بزرگ قدیم و جدید فارسی را از عمق به سطح بیاورند ، چه عیبی دارد که ما نیز با بضاعت فراوانی که در این زمینه ها داریم دست افتاده یی را بگیریم و غریقی را که حتا یک فرهنگ عمید جیبی هم ندارد از توفان پریشانی به ساحل ِ آسانی بیاوریم. البته در همین جا از کسانی که دراین زمینه پیش قراولی کردند و از خاکستر سرد شده ی طبع این جانب که هزاران در و گوهر در خود مکتوم دارد آتشی افروختند تشکر کرده و باز هم تشکر می کنم.
باری آن بیت حافظ این است :
در خرابات مغان نور خدا می بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
در این شعر حافظ از زبان استفاده می کند. چرا که شعر به نحوی رمز گونه از مرزهای آگاهی گذشته و خود را در زبان شاعر جلوه گر می سازد. شاعر برای آن که بتواند مفهوم خود را منتقل کند به صورت طبیعی به سراغ زبان می رود و از کارکردهای ويژه ی زبان برای رسانش ِ معنایی که در ضمیر خود دارد به گونه یی استفاده می کند که وقتی که مخاطب با کلمات او روبرو می شود معنای سخن او را درک می کند. البته به شرطی که هم شاعر و هم مخاطب او به نحوی از ادراک مشترک زبانی که لازمه ی فهم لایه های زبانی است دست یافته باشند. به زبانی فنی تر اگر شاعر و مخاطب همزبان باشند امکان دارد مخاطب معنای سخن شاعر را بفهمد.
در بیت بالا حافظ از فعل " دیدن " استفاده کرده است. دیدن بر دو نوع است : یکی دیدن با چشم های خود و دیگری دیدنی که مربوط به نوعی ادراک شاعرانه می شود که در بیت بالا منظور شاعر هر دو معنا است. یعنی وقتی حافظ می گوید " می بینم " ممکن است چیزی را ببیند و ممکن است چیزی نبیند اما همچنان اصرار بر دیدن کند. به همین دلیل هم هست که با نبوغ شاعرانه یی که دارد ذهن ما را به چالش می خواند و از ما می پرسد که " چه نوری ز کجا می بینم". در واقع در اینجا حافظ یا خود و یا مخاطب خود را به نحوی سوال پیچ می کند. اگر دقت شود در اول مصرع هم می گوید " وین" به جای " و این " تا مخاطب خود را به فکر وین پایتخت اتریش بیندازد و پیشاپیش او را گیج ساخته و ذهن اش را برای پیچیده گی های بعدی شعر منحرف کند. در همه ی این حالت ها حافظ به دقت از زبان استفاده می کند. اصلا حافظ در همه ی شعر های خود از زبان استفاده می کند.
یکی از شگفتی های شعر حافظ استفاده ی او از حرف " د" است. در مصرع اول بیت بالا حافظ با تردستی تمام فقط دو بار از حرف " د" استفاده می کند ، در حالی که در مصرع دوم با رندی ای که خاص اوست از به کار بردن حرف "د" پرهیز می کند. در عوض ، برای آن که نوعی حس ِ مرموز به شعر خود بدهد در مصرع دوم چهار بار از حرف " ی" استفاده می کند. در اینجا اگر به نسبت دو "د " و چهار "ی" دقت کنیم در می یابیم که حافظ در هندسه ی دقیق حروف در شعر خود تا چه حد اهمیت می داده است. مگر نه این است که دو نصف چهار است؟
شاید بعضی از خواننده گان بپرسند که چرا حافظ گفته است که " چه نوری ز کجا می بینم" در حالی که دیدن نور امکان ندارد. در پاسخ باید گفت که بهتر است در این باره چیزی نگفت. البته در این جا نیزحافظ بر خلاف دیگر شاعران بزرگ از زبان و کارکردهای آن استفاده می کند. در این مورد این نکته را هم می خواهم اضافه کنم که مصرع ِ " شکر بترازوی وزارت بر کش " را از هر دو طرف می توان به یکسان خواند ، بدون آن که به معنای شعر آسیبی برسد. و با همین رویکرد می توان بسیاری از شعر های حافظ را نیز مورد پژوهش قرار داد. مثلا سرچپه ی " در خرابات مغان نور خدا می بینم " می شود :
منیب یم ادخ رون ناغم تاباراخ رد
که یک نوع مرثیه ی ترکی رایج در شمال ایران می باشد و ترجمه ی تحت اللفظی آن چنین است :
دریغا که صلاحیت من در انتخابات رد شد.
در اینجا نیز زبان کار ويژه ی خود را به خوبی به فرجام می رساند.
۱ نظر:
با سلامی به بهاری صبحگاه ذلال که مثل چشمه فرا می جوشد.
از خواندن این تحلیل شما که جانمایه ای نغز و لذیذ دارد جان دلم گشوده شد. انسان نا خود آگاه به یاد شعری از کریستیان رونالدینیو اخماتوف می افتد با تمام سادگی پوست درخت گونه اش از ته اش دریای خروشانی جاری بود که دل را به دیدار خیالهای شگفته در انتهای شاخه ای درختان به پرواز در می آورد.
آری اینجا هم همان بوی نازک بهار از مشام پروانه های عاشق که از جنگ بیزاری جسته اند به حس نزدیکتر می شود.
تا بار دیگر برسیم خدمت
ارسال یک نظر