امروز یکی از برادران عزیز نیجریش ( یعنی اهل نیجریه ) می خواسته یکی از طیاره های امریکا را بر فراز شهر دیترویت منفجر کند که گرفتارش کرده اند و کار اش نشده. این آقای محترم بعضی مواد خشک را به لنگ خود ( ببخشید ما قی را لینگ می گوییم) بسته بوده و کمی مواد مایع هم داشته . این خبر را که خواندم فهمیدم که دفعه ی دیگر از بردن شامپوی " هید اند شولدر" خبری نخواهد بود. همین هید و شولدر خودم را اجازه بدهند که ببرم هم از سر من زیاد است. برای یک لحظه خودم را در حال بازرسی شدن در میدان هوایی بین المللی سانفرانسیسکو یافتم :
مامور : دهانت را باز کن
من : چشم ، بفرمایید
مامور : این چیزک سیاه که در وسط یکی از دندان های تخت ات هست چیست ؟
من : نقره است ، پر کاری کرده ام.
مامور : آن را بکش بیرون تا ببینیم که چه هست.
من : نمی شود. من چه گونه آن را بیرون بکشم؟
مامور : این ورق را امضا کن و سوگند یاد کن که این اورانیوم مورانیوم نیست.
( ورق را امضا می کنم)
مامور : دو باره دهن ات را باز کن. کی گفت که دهانت را ببند.
من : خیلی خوب. بفرمایید.
مامور : این چیست در اینجا جمع شده.
من : آب دهان ام هست.
مامور: آب دهان ات چرا این قدر غلیظ است؟
من : نمی دانم . غلیظ است؟
مامور : این چیز سیاه روی دندان ات چیست؟
من : این همان نقره است که پیشتر عرض کردم. گفتم که دندانم خراب شده بود ، پر کردم اش.
مامور : پس چرا حالا این قدر خشک شده؟
من : به خاطری که من هفده دقیقه است که دهانم را باز نگه داشته ام.
مامور : تعداد دقیق موهای بدن ات را در این فورم بنویس .
من : آخر من چه می دانم؟ حساب که نکرده ام.
مامور : تخمین بزن.
من : نمی دانم.پنج صد هزار؟ یک میلیون ؟ شاید بیشتر.
مامور : تو حق نداری بیشتر از پنجاه هزار تار مو را با خود حمل کنی.
من : چه کار کنم؟
مامور : سر ات را می تراشیم.
( مامور دیگری می آید و مویم را از ته می تراشد و در پلاستیک های آبی مخصوص می گذارد تا به لابراتوار ببرد)
من : تمام شد؟
مامور : نه ، این مرحله ی اول از مراحل نود و هفت گانه ی بازرسی امنیتی است.
من : من از خیر این سفر گذشتم . نمی روم.
( در این وقت ده ها پلیس مرا محاصره می کنند... شب در کانال 4 تلویزیون بازداشتگاه خبر دستگیری من پخش می شود: امروز فردی مظنون به ارتباط با القاعده به نام " سکیداد هتیف" در میدان هوایی سانفرانسیسکو بازداشت شد. گفته می شود که آب دهان مستر هتیف به طور غیر معمولی غلیظ بوده است...)
۱ نظر:
هلو مستر هتیف، هواریو؟
در اخبار خواندم که موقع دستگیری مرید بن لادن که به لنگش چیز بسته بوده،جوانکی که با وی گلاویز شده بوده فریاد میزده افغانستان...افغانستان ،اما تصور نمیکردم که شما هم در این ماجرا دست داشته باشید.
به هر حال امید وارم که هرچه زود تر از چنگال شیطان بزرگ رهای یابید،هر وقت انشاءالله رها گشتید سری هم به ما بزنید ،درقسمت "طنز وکاریکاتور"لینک ریخته ها موجود است.
به امید سربلندی شما وسربریدگی بن لادن و رفقا.
ارسال یک نظر