۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

وطن دوستی به سبک افغانی


 یکی از هم وطنان به تازه گی از افغانستان آمده بود و می گفت : " بلی ، یک چکر رفتیم دیگر. این مرده گاو خاک وطن آدم را به طرف خود می کشاند". با خود گفتم : افغان ها در ابراز محبت واقعا یگانه اند.

ای خاک ِ پدر لعنت ِ منحوس ِ وطن!
ای پست ِ پلید  ِ گنده ی ِ زشت ِ لجن!
ای در دهن ِ تو هر چه سگ شاش کند !
ای ... آه ! چه قدر دوستت دارم من !

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

هلو؟ شرکت اهل دل؟ هلو...


آیت الله جنتی امام جمعه ی تهران فرمود : " یا ایها الذین آمنو بالروحانیه ، فمنکم الناس قادرون علی پیش بینی الزلزله و هم فقط و فقط اهل دل. البقیه یضیعون قوتهم فی الهیچ کمثل خر در گل".
ترجمه : ای کسانی که ایمان دارید بدانید که فقط اهل دل می توانند زلزله را پیش بینی کنند. بقیه بی خود زور می زنند.
به دنبال این کشف بزرگ – که توسط یک اهل دل بزرگ صورت گرفته- کارمندان بسیاری از مراکز زلزله شناسی جهان تحت تعقیب قانونی قرار گرفتند. سخن گوی اینترپول به خبرنگاران گفت : " این شارلاتان ها ده ها سال است که ملت های جهان را گروگان گرفته اند و به نام دانشمند و متخصص بیت المال دنیا را غارت می کنند ، در حالی که یک نفر شان هم اهل دل نیست".

دولت امریکا به محض اطلاع یافتن از سخنان آیت الله جنتی رئیس مرکز زلزله شناسی این کشور را از کار اخراج کرد و به جای او یک نفر افغان به نام " دل آغا" را به سر پرستی این مرگز گماشت. گفته می شود " دل آغا" پیش بینی کرده که در سال 2010 میلادی یا در پاکستان زلزله می شود یا نمی شود و اگر زلزله نشد معلوم می شود که وقوع زلزله از همان اول منتفی بوده است.

در خبری دیگر ، علی معلم دامغانی شاعر متعهد و کفر شناس ایرانی دیروز در یک نشست اضطراری خواهان دستگیری فوری فرد فاسدی به نام " میرزا عبدالقادر بیدل" شد. وی این بیت بیدل را برای حاضران خواند :
به انگشت عصا هر دم اشارت می کند بیدل
که مرگ اینجا است یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا
وی گفت : " توجه می فرمایید که وقتی آدم اهل دل نباشد چه قدر در تشخیص چیزها دچار تردید می شود؟ فرض بفرمایید که این آدم – که در کمال وقاحت به بیدل بودن خود اعتراف هم کرده – زلزله را پیش بینی کند. آن وقت خواهد گفت : نمی دانم در آنجا ، یا در آنجا ، یا در آنجا یا در آنجا زلزله خواهد شد. آخر این هم شد پیش بینی؟!".  
 
بر اساس تازه ترین گزارش ها شرکت کامپیوترسازی "دل"(DELL) اعلام کرده که این شرکت در اولین ساعات پس از پخش سخنان جنتی نود و هفت میلیون تقاضا نامه برای خریدن لپتاپ های جدید این شرکت دریافت کرده است. رئیس این شرکت به رسانه ها گفته است: " خوب ، طبیعی است که بسیاری می خواهند اهل دل باشند و از قدرت پیش بینی زلزله برخوردار شوند". 

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

به من رای بدهید

ثبت نام نامزدان انتخابات پارلمانی افغانستان آغاز شد. دوستان و هواداران زیادی به من زنگ زدند و التماس کردند که در این دور انتخابات پارلمان خودم را نامزد کنم. اول در تردید بودم که این کار را بکنم یا نکنم. اما وقتی اصرار دوستان از حد گذشت و دشمنان ( یعنی بچه حاجی حیدر ده بالا) شروع کردند به مسخره کردن من ، به این نتیجه رسیدم که خودم را نامزد کنم. لطفا از من حمایت کنید. من هیچ انگیزه یی جز خدمت به مردم ندارم. من از کودکی خیلی علاقه داشتم که به مردم خدمت کنم. وقتی که پنج ساله بودم از بس آدم مهربان و خدمتگزاری بودم مردم مرا "دیوانه" می گفتند. یادم می آید یک روز قوطی نصوار یک پیر زن از دست اش افتاد و در سراشیبی لول خورد. من فورا رفتم و آوردم اش ( البته آن وقت از پیر زن مذکور پیسه ی ساجق خواستم که نداشت و من هم سنگی را بر داشتم و صمیمانه بر پیشانی اش زدم. آن خانم پیر به نظرم خیلی خوش حال شده بود، چرا که به دنبال من می دوید و می خواست مرا در آغوش بگیرد). آری این چنین بود برادر. حالا هم که نامزد پارلمان شده ام برنامه ی خدمتگزاری ام را به صورت روشن و دقیق در ده فقره خدمت تان عرضه می نمایم :
1- من عزت شما مردم غیور را بالا خواهم برد و اجازه نخواهم داد که شما این طور بمانید.
2- آباد کردن منطقه توسط راهکارهای اسلامی و مطابق با فرهنگ والای بشری.
3- ریشه کن کردن تمامی کمبودهایی که در طول تاریخ و از زمان عبدالرحمان خان سفاک ملت مظلوم ما را برطرف خواهم نمود.
4- مقابله با بخل ، حسد ، ریاکاری ، خشم های بیجا ، عقده های روانی ، حرص و منافقینی که خون شما مردم شریف را پامال کرده اند.
5- ساختن پنج صد و نود هزار شفاخانه تا هر نفر یک شفاخانه ی مخصوص برای خود داشته باشد.
6- تغییر دادن چهار فصل. من برای آسوده گی شما مردم قانونی خواهم ساخت که بر اساس آن در تابستان برف ببارد و در زمستان هوا کاملا گرم باشد. جای بهار و خزان را نیز تبدیل خواهم کرد.
7- رشوت را به حد معقولی خواهم رساند تا ملت بزرگ ما بیش از پیش در زمینه ی رشد و تعالی در تمامی عرصه ها پیشگام بوده و خواهند باشند.
8- مقابله با بخل ، حسد ، ریاکاری ، خشم های بیجا ، عقده های روانی ، حرص و منافقینی که خون شما مردم شریف را پامال کرده اند ( مرحله ی دوم). در این مرحله مردم خیلی فایده خواهند کرد.
9- تلاش دایمی برای آزادی کلیه ی کسانی که می خواهند در سال های آینده به ایران بروند و از کنار جاده به تماشای تظاهرات مردم بپردازند.
10- انالله و انا الیه راجعون. ترجمه : به خدا هر وقت که به من مراجعه کنید در خدمت تان هستیم.

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

دوش دیدم که ملایک به دری حرف زدند


غوث زلمی با فرمان حامد کرزی آزاد شده و شما خبر نمی دهید. چه قسم خبرنگار شهروند هستید شما؟ غوث زلمی ترجمه ی فارسی قرآن را بدون متن عربی اش چاپ کرده بود تا ببیند می آیند می گیرندش یا نه. در مقدمه ی این قرآن ِ فارسی نوشته اند : " در مسجد تمیم انصار نشسته بودیم که یک نسخه کتاب معظم آسمانی به زبان دری به دسترس ما قرار گرفت، به نظر ما ملائکه آن را به ما هدیه داد".
غوث زلمی پس از آزادی در تماسی تلفنی با ملایکه یی که کتاب معظم آسمانی را در دسترس او قرار داده بودند از آنان گله کرد که چرا در دوره ی زندان  از او هیچ خبری نگرفته اند. آقای زلمی در گفت وگو با خبرنگاران تایید کرد که اخیرا روابط او و ملایکه ی مذکور به تیره گی گراییده است. وی گفت :
" این که می گویند ملایکه نه مرد اند و نه زن واقعا راست بوده. مرد مردی دارد ، زن عاطفه دارد. این ها هیچ چیز ندارند. به قرآن دری با متن ِعربی سوگند که من ناجوان تر از این ملایکه در عمر خود ندیده ام". وی در پاسخ به این سوال که آیا قصد دارد باز در مسجد تمیم انصار بنشیند یا نه ، گفت :
" ما یک ضرب المثل داریم که آدم عاقل از یک مسجد دو بار به زندان نمی رود. نه ، من از تجارت با ملایکه گذشتم". 

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

پکه ی من ناجور است


پکه ی اتاق من ساخت امریکا است. هر وقت سویچ اش را بزنی روشن می شود و شروع می کند به چرخ زدن بر گرد ِ خود. چار بال دارد. یکی رو به سمت غرب و سه تای دیگر به سوی شرق و جنوب و شمال. بال های اش طلا نیستند ، فقط رنگ طلایی دارند. خودش نمی فهمد چه وقت باید شروع کند به چرخیدن بر گرد ِ خود. در سرد ترین روز هم که سویچ اش را بزنی روشن می شود. راستی این پکه از سقف آویزان است. از  یک سیم  ِ نازک آویزان اش کرده اند. گاهی با خود می گویم : اگر این سیم ِ نازک بگسلد چه خواهد شد؟ جواب اش البته تاحدی روشن است. پکه از سقف خواهد افتاد و احتمالا بر سر دو سه چیز خواهد خورد و خراب شان خواهد کرد. خودش را بر می دارند و می برند به کهنه فروشی. به جای اش یک پکه ی دیگر می آویزند. این پکه یک عیب کلان دارد. خیلی سر و صدا می کند. یک عالم پول سرش مصرف کردم. با وجود این ، گاهی به نحو دلخراشی سر و صدا راه می اندازد. تازه گی ها یک مشکل دیگر هم پیدا کرده. گاهی در میانه ی چرخیدن ، یک باره می ایستد و سمت چرخش خود را تغییر می دهد. البته بسیاری معتقد اند که تا وقتی که یک پکه می چرخد و باد تولید می کند  و می توان درجه اش را کم و زیاد کرد مشکلی نیست و واقعا اهمیتی ندارد که به کدام سمت بچرخد.
به نظر شما چرا این پکه ی اتاق من دقیقا مثل کرزی است؟ 


۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

حتا غلامی تان را هم نمی پذیریم ( موثق اما بی تفسیر 26)


شورای علمای افغانستان اعلام کرد که " این ملت غلامی کسی را قبول ندارد".
رئیس شورای علمای افغانستان در حالی که پشت هر دو دست خود را به همدیگر چسپانده بود و کمر خود را کج گرفته بود و و شانه ی چپ خود را نزدیک گونه ی چپ خود آورده بود و ناز می کرد و بوی ِ کوه به کوه می داد اعلام کرد :
" در طی دو سه هفته ی اخیر تعداد زیادی از کشورها به کشور عزیز و سر به فلک کشیده ی ما درخواست داده اند که غلام ما شوند ، اما من از همین جا به صراحت می گویم که این ملت غلامی کسی را قبول ندارد". وی در توضیح این که چرا افغانستان این درخواست ها را نمی پذیرد گفت :
" کار دنیا همین طور است. تا دیروز که ما می خواستیم غلام این کشورها شویم ، کسی ما را قبول نمی کرد. آن وقت اصرار داشتند که باید غلام ِ غلامان آن ها شویم. حالا که بحمدالله ما صاحب عزت و شوکت شده ایم از چهار سو درخواست می دهند که نوکر ِ ما شوند".
از سویی دیگر یکی از رهبران مخالف دولت و طالبان و اکبربای و پدر بشیر شان از این سخنان رئیس شورای علمای افغانستان انتقاد کرد و گفت : " ما همیشه از این تکبرها ضربه خورده ایم. چرا ما غلامی کسی را قبول نداریم؟ خود شان که می خواهند غلام ما شوند ، ما چه ضرر می کنیم؟".
آقای مجددی رئیس سنا که آخرین کسی بود که از وجود درخواست های دیگر کشورها برای غلامی افغانستان با خبر شده بود ، خطاب به کرزی گفت :
" نکن ، قبول نکن. بگذار که این مرده گاوهای بی ناموس غربی بفهمند که یک سیر زردآلو چند من کشمش می شود". ضرب المثل شناسان این جمله ی آخری آقای مجددی را نفهمیدند اما کاملا متوجه شدند که وقتی ایشان هیجانزده باشد زردآلو و کشمش که همین جاست ، به شیر ِ گوساله ی نر هم قسم یاد می کند.

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

رمز گشایی از آیین روشنفکری قلب آسیا


فصل نامه ی " ریخته ها" از این پس قصد دارد که در هر شماره ی خود با یکی از روشنفکران برجسته ی افغانستان گفت و گو کند. از آنجا که بیشتر مردم نمی دانند که روشنفکری چیست و روشنفکر کیست ، گفت و گوی این شماره را به همین مساله اختصاص دادیم و از میهمان این گفت و گو یعنی آقای کاندید اکادمیسین پروفیسور پوهندوی " مدهوش ِ نقاد" خواستیم که در باز کردن این مساله با ما یاری کند. قابل ذکر است که از پروفیسور نقاد تا کنون ده ها کتاب ِ فهرست ِ مآخذ چاپ شده اند. متن گفت و گوی مان را می خوانید:

 جناب آقای نقاد ، به نظر شما روشنفکر کیست؟
در یک جمله ی مختصر روشنفکر کسی است که ذهن اش باز باشد.
منظور تان از باز بودن ذهن چیست؟ از کجا بفهمیم که کسی ذهن اش باز هست یا نیست؟
والله شما هم راست می گویید. به نظر من ذهن باز ذهنی است که در آن ... اصلا اجازه بدهید به کمک کانت و اسپینوزا  تعریف روشنفکر را تغییر بدهیم. روشنفکر به بیان ساده تر کسی است که دارای ِ " خرد ِ نقاد ِ خود بنیاد" باشد.
این که ظاهرا مشکل تر شد
شما امروز برای چاشت چیزی دارید؟
بلی ، چرا؟
من امروز صبح در چند جای کار داشتم نتوانستم صبحانه ام را بخورم. خیلی احساس گرسنه گی می کنم.
بسیار خوب ، کمی بامیه داریم. پس از گفت و گو می رویم و...
درست است. راستی این دختر جوانی که در وقت آمدن ما پیش ِ دفتر ایستاده بود با شما همکار است؟
بلی.
انسان بسیار شریفی است.
شما از کجا فهمیدید که او انسان بسیار شریفی است؟
فهمیده می شود دیگر.
ببخشید ، از بحث دور افتادیم. در باره ی تعریف روشنفکر می گفتید ...
بلی ، اگر بخواهیم از روشنفکر تعریفی بدهیم که هم روشن باشد و هم ساده باید عرض کنم که روشنفکر کسی است که در قضاوت کردن بسیار محتاط و سخت گیر باشد و تا همه ی جوانب یک مساله را بررسی نکند در مورد چیزی یا کسی حکم صادر نکند.
مثلا ؟
مثلا بسیاری از عوام یا روشنفکران عوام زده وقتی که می بینند یک آدم قوی هیکل بر شکم یک آدم ضعیف و مردنی نشسته و با مشت بر بینی و دهان آن آدم ضعیف می زند فورا می گویند : خدا لعنت کند این ظالم بی رحم را.  شما فقط در همین قضاوت دقت کنید. اولا هیچ معلوم نیست که آن آدم مردنی و ضعیف خودش به عمد خود را زیر لت نینداخته باشد و مقاصد خاصی را دنبال نکند. خرد انتقادی به ما می گوید که همیشه از ظاهر یک رویداد فراتر برویم. ثانیا در  یک جنگ ِ سکولار که ممکن است کاملا انگیزه های دنیوی داشته باشد پای خدا و لعنت او را باز کردن ناشی از " دین خویی" عوام است. ثالثا ما از کجا می دانیم که وقتی یک آدم قوی هیکل بر شکم یک آدم مردنی می نشیند و دهان و دماغ او را پر خون می کند این کار او ظلم یا بی رحمی است؟ فرض کنید آن آدم ضعیف و مردنی آدم تند خویی است که با اندک اشاره یی مثل پترول در می گیرد. نیز فرض کنید که او با آن مرد قوی هیکل جنگ نمی کرد و مثلا با یک آدم چاقو کش درگیر می شد. طبیعی است که آن چاقو کش تا حالا روده ی او را  کشیده بود. می بینید که وقتی چاقو خوردن را در برابر مشت و لگد خوردن می گذاریم تا حد زیادی با آن مرد قوی هیکل احساس همدلی می کنیم و بر بردباری اش آفرین می گوییم.
پس به نظر شما ( اگر مثل شما مثالی بزنیم) هر وقت که ...
نه ، منظور مرا درست نفهمیدید.
من که هنوز سوال ام را مطرح نکرده ام...
درست است ، ولی ببینید این چیزی که همین حالا در ذهن شما می گردد ریشه ی بسیاری از مشکلات اجتماعی ماست. بگذارید این مساله را به صورت عینی آزمایش کنیم. آن دیوان حافظ را لطفا به من بدهید.
بفرمایید این دیوان.
حالا یک نیت کن ، تا ببینم چه می شود؟
خوب نیت کردم .
بلی ، نگفتم؟ این بیت آغازین صفحه را بخوان.
حافظ گفته :
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
حالا بگو که نیت ات چه بود؟
من نیت کرده بودم که بدانم که " او" مرا خوش دارد یا نه ، با من عروسی می کند یا نه؟
همین دیگر. حافظ می گوید که اگر انسان قلب خود را صاف کند رازهای نهانی را کشف می کند. واقعا هم همین طور است. ما انسان ها گاهی برای پیدا کردن راز یک مساله ی کوچک خود را به زمین و آسمان می زنیم ولی در نهایت ناکام می شویم. در حالی که اگر دل خود را صاف کنیم بسیاری از مسایل به صورت خود به خودی روشن می شوند. هیچ یادم نمی رود که خدا بیامرز پدرم بسیاری از مشکلات را با دعا حل می کرد. یک بار یک نفر را در قریه ی ما اژدها گزیده بود. نزدیک مرگ بود که پیش پدرم رساندندش. پدرم یک کوف و چوف کرد و مردکه از جای خود برخاست و ریش پدرم را بوسه زد. مثل این که اصلا هیچ کاری نشده بود...
ولی آقای نقاد ، شما می گفتید که روشنفکر باید از خرد نقاد خود استفاده کند. این داستان پدر تان...
خوب ، مساله ی پدرم جدا است. او آدم به جای رسیده بود. راستی " پرتو ِ می" گفتیم ، در این دفتر شما چیزی میزی هست؟
منظور تان از چیزی میزی چیست؟
کدام بوتل میسر می شود یا دل ما را به همان بامیه خوش می کنید ؟ هاهاها.
نه ، می دانید که دفتر قانون های سخت دارد...
چه طور است این؟ آن ، آن منظورم بود.
ببخشید نفهمیدم .
خودت را به کوچه ی حسن چپ نزن. آن دختری که در وقت آمدن ما پیش دروازه ی دفتر ایستاده بود عجب مالی هست. با شما همکار است ، نه؟
بلی ، همکار ماست ولی آقای نقاد او جای دختر شما است. خوب نیست که در باره اش این طور فکر...
خوب ، پس تو هم از متعصبین بر آمدی ، هاهاها. ببین مولوی می گوید : سخت گیری و تعصب خامی است. واقعا فرق شما با القاعده و طالبان چیست؟ من – اگر شما آزرده نشوید- از آدم های متعصب و دگم اندیش نفرت دارم. آیزایا برلین فیلسوف انگلیسی سخنی در باره ی آزادی دارد که حالا خدمت شما عرض می کنم...
آقای نقاد ، مساله تعصب نیست. آخر ما اینجا نشسته ایم که در باره ی روشنفکری صحبت کنیم. این بیچاره همکار ما در این میان ...
خوب بگذریم. من از این بهترهای اش را دیده ام. من با دخترهایی خوابیده ام که این همکار شما پیش شان صفر است. به خدا یک وقت در آذربایجان زنده گی می کردم...
خواهش می کنم جناب پروفیسور ، بحث ما این نبود. شما چرا ... اصلا خواهش می کنم این گفت و گو را خاتمه بدهیم.  
تا پیشتر می گفتی که نیت کرده ام که " او" مرا خوش دارد یا نه ، حالا می گویی بحث ما این نبود.
ببخشید من هم گاهی ... خوب ،  اشتباه کردم ، ولی منظورم از " او"  این همکارمان نبود.
برو بابا.
چق.

یادداشت فوق العاده لازم :
متاسفانه این.

  

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

مناجات نامه ی خواجه صبغه الله مجددی


مناجات نامه ی خواجه صبغه الله مجددی به زیور طبع آراسته شد. این مناجات نامه را انتشارات " ثقافت ِ ما" چاپ کرده است . به علاقه مندان توصیه می شود که پیش از خواندن متن مناجات نامه ی خواجه مجددی مقدمه ی بسیار راهگشای پروفیسور " جاوید هیهات" را حتما بخوانند.  ایشان در بخشی از مقدمه ی خود چنین نوشته است:

" در این مناجات نامه حضرت ِ خواجه مجددی از چندین شگرد استفاده کرده است. یکی از این شگردها به کار بردن کلمات در سر تا سر کتاب است که نشان می دهد نویسنده واقعا چه قدر از واژه گان استفاده نموده است. شگرد ِ دیگر که با شگرد نخست گفته ی ما بی پیوند نیست همانا به کار نبردن کلمات در سر تا سر کتاب است. خواجه با تسلطی که بر زبان داشته هر گاه که نخواسته چیزی بگوید از کلمات استفاده نکرده است و این تکنیک که در بدیع و بیان مدرن به " گفتن زدایی" مشهور است در کل کتاب مورد استفاده ی بهینه قرار گرفته است. این پرهیز آگاهانه  از به کار بردن کلمات سبب شده که نوعی " فضای ِ نگفتن" در مناجات نامه شکل بگیرد که با توجه به این که به درستی روشن نیست که آنچه گفته نشده چیست ، ما به ناچار فقط همان بخش های کتاب را به خوانش می گیریم که در آن ها از کلمات استفاده شده است".

در زیر چند نمونه ی مناجات خواجه صبغه الله مجددی را که  از متن مناجات نامه ی او بر گرفته شده اند ، می خوانید:

" الهی ! تو که در عرش مقر داری ، از مخفی گاه گلبدین خبرداری ، چه شود که این نامرد را از جهان برداری.
الهی ! این که نالد صبغه الله توست ، وانچه جوید پناه توست ، کجا گریزد آن که در لیست ِ سیاه توست.
یا رب! دانی که من بی نوایم ، و گرچه رئیس سنایم و بیشترینه ژاژ خایم ، لیکن دایم طاعت ات نمایم. طاعت ام قبول کردی کردی ، که نکردی به بلایم.
الهی! چه کنم ؟ جای ماندن نه ، پای رفتن نه ، معاش ِ " قانونی" زیاد شده ، از من نه .
الهی ! در کابل بپایم یا به خوست روم ، پیش کرزی باشم یا نزد بشردوست روم ؟ یارب ! گیج ام ، به کجا رو نهم ، به کدام پوست روم؟
الهی ! قادر تویی ، مصور تویی ، خالق مواد ِ مخدر تویی ، دهان صبغه الله بسوزد ، اگر من نقش کشم یا چرس کشم ، مقصر منم یا مقصر تویی؟
 الهی ! من از مرگ می ترسم ، از مرگ چه که از خش خش برگ می ترسم. یارب ! مرا عمر طولانی ده ، به عزرائیل آدرس خانه ی ربانی ده.
یارب ! تو ز ریش ِ من حیا خواهی کرد؟
از خفت ِ مردن ام رها خواهی کرد؟
یا روز ِ اجل شرم برایت طوی است
روح از تن ِ من نیز جدا خواهی کرد".

یادداشت : دوستانی که علاقه منداند متن کامل این مناجات نامه را به دست بیاورند ، خوب به دست بیاورند دیگر. چه کسی گفته به دست نیاورند؟

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

بشنو از وی چون حکایت می کند


در خبر ها آمده که کرزی گفته در صورتی که فشار غرب بر او ادامه پیدا کند او ممکن است به طالبان بپیوندد. البته منظورش " باز هم بپیوندد" بوده است.

بشنو از وی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کان زمان کز گله ام ببریده اند
در
نفیرم طالبان نالیده اند

سینه خواهم
پاره پاره از نفاق
تا بگویم شرح
شوق اختناق

هر کسی کو دور ماند از گله اش
فکر وصلت می زند در کله اش

من به پیش هر کسی گریان شدم
جفت ِ امریکا و پاکستان شدم

نزد این رفتم به یاری خواستن
کرد احساس سواری خواستن

پیش آن بردم نیاز خویشتن
گفت پیش آور چه داری در چپن   

هر کسی شد عاقبت بادار ِ من
شد دخالت ها بسی در کار من

شوق من سوی ِ امیر مومنان
آخر آمد از ته ِ دل بر زبان

عشق را نتوان نهان کرد ای پسر
خاصتا آن گه که عاشق هست خر

آتش است این اشتیاق و نیست باد
هر کسی این را نفهمد نیست باد

همچو من پر روی و بی باکی کی دید؟
همچو من چوتار و چالاکی کی دید؟

من حدیث راه ِ طالب می کنم
قصه ی جریان غالب می کنم

محرم این قصه غیر " بوش " نیست
از اوباما پکه هست و گوش نیست
  

سر  من بر هیچ کس مستور نیست
لیک فعلا حذف ِ من مقدور نیست
 
چون که گفتم من خودم هم طالب ام
با تمام جان و قلب و قالب ام

در گپ ما روزها بیگاه شد
کوه ِ دولت گوییا چون کاه شد

دولت ام گر رفت گو رو با ک نیست
رفتن اش بسیار وحشت ناک نیست

آن قدر دالر به بانک بنده هست
که به چندین نسل هم نارد شکست
  
جیب ِ من از پیسه بر افلاک شد
گرچه فرق ِ بنده از مو پاک شد
  
دالر ای محبوب ِ ما ،  ناموس ِ ما
ای تو اسلاموس و آیینوس ِ ما

تا تو باشی می توان هر چیز شد
ضد ِ طالب بود و طالب نیز شد

حکمت هر کار در دست تو هست
ای بسا همت که شد پیش ِ تو پست

چون نداند کار کرزی هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

موثق اما بی تفسیر (25) یا اینجا قندهار است کاکا


گزارش شده که دیدار اخیر حامد کرزی با بزرگان قومی در قندهار بسیار پر تنش بوده است.  یکی از بزرگان قومی که می خواست اثبات کند که طالب نیست و به همین خاطر چشم های خود را سرمه نکرده بود ، از حامد کرزی خواست که به تک تک سوالات حاضران جلسه جواب های قانع کننده بدهد. آقای کرزی قول داد که چنین کند و از بزرگان خواست که سوالات و انتقادات خود را مطرح کنند. ناگهان یک صد و چهل نفر همزمان رو به کرزی گفتند : " حامد جانه ، حامد جانه...". کرزی که عصبانی شده بود ، گفت : " حامد جان سر تان را بخورد ، نمی شود به نوبت سوال کنید؟". آن گاه همه خاموش شدند. هر چه کرزی اصرار کرد که سوال کنید تا من جواب تان را بدهم کسی سخنی نگفت. کرزی با صدایی رعشه آلود بر سر شان فریاد کشید : " چه شدید؟ مردید؟ چرا سوال های تان را مطرح نمی کنید؟". اما هیچ کسی پاسخ نداد. سر انجام رئیس جمهور شروع کرد به دل جویی از حاضران و گفت : " برادران عزیز من ، من خاک پای شما هستم. من آمده ام که به درد ِ دل های شما گوش بدهم. من میهمان شما هستم و در میان مردم ما میهمان دوستی رسم است. آیا شما از این که با میهمان تان که این روزها زیر فشار اجنبی هست این طور برخورد می کنید ناراحت نمی شوید؟". این سخن کرزی دل حاضران را آب کرد و همه شروع کردند به گریه ی بدون موسیقی. وقتی آرام شدند ، کرزی خطاب به آنان گفت : " حال سوال های تان را بگویید". به دنبال این درخواست کرزی ، همه ی یک صد و چهل نفر حاضر خطاب به کرزی گفتند : " حامد جانه ، حامد جانه ...". کرزی گفت : " حامد جان فدای خاک پای تان ، من قربان این هماهنگی تان شوم. بگویید ، بگویید. خیر است که من نفهمیدم". و آن گاه این سوال ها مطرح شدند :
" حامد جانه ، چرا حامد جانه به خدا قسم که حامدجانه دوباره امریکی سی به پشتانه حامد جانه الحمدلله رب العالمین و شما خودش که حامد جانه نمی توانستی چرا طالبان کرام با کاپران از افغانستان حامدجانه پیسه نشد که حامد جانه خلفای راشدین بهوت خطرناک باید حامد جانه شما را به خدا کجا شد و کشمیر و فلسطین به حامد جانه اولاد ابلیس که ما تیر استیم حامد جانه ...." . آن گاه کرزی پرسش آنان را قطع کرد و گفت :
" برادران عزیز ، سوال تان را گرفتم. بلی ، واقعا واقعا الحمدلله رب العالمین. کشمیر و فلسطین هم بالکل درست است ، شما حق دارید. کافران هم انشاء الله مشکل شان حل می شود. با طالبان کرام هم مذاکره می کنیم...". در این هنگام گلوی حامد کرزی مملو از بغض شد و با چشمان اشکبار به دستیار خود چنین گفت : " ای خدا ، با این ها من چه کار کنم؟ صد رحمت به خارجی ها. تو بگو این نامردها چه سوال کردند از من؟".