گزارش شده که دیدار اخیر حامد کرزی با بزرگان قومی در قندهار بسیار پر تنش بوده است. یکی از بزرگان قومی که می خواست اثبات کند که طالب نیست و به همین خاطر چشم های خود را سرمه نکرده بود ، از حامد کرزی خواست که به تک تک سوالات حاضران جلسه جواب های قانع کننده بدهد. آقای کرزی قول داد که چنین کند و از بزرگان خواست که سوالات و انتقادات خود را مطرح کنند. ناگهان یک صد و چهل نفر همزمان رو به کرزی گفتند : " حامد جانه ، حامد جانه...". کرزی که عصبانی شده بود ، گفت : " حامد جان سر تان را بخورد ، نمی شود به نوبت سوال کنید؟". آن گاه همه خاموش شدند. هر چه کرزی اصرار کرد که سوال کنید تا من جواب تان را بدهم کسی سخنی نگفت. کرزی با صدایی رعشه آلود بر سر شان فریاد کشید : " چه شدید؟ مردید؟ چرا سوال های تان را مطرح نمی کنید؟". اما هیچ کسی پاسخ نداد. سر انجام رئیس جمهور شروع کرد به دل جویی از حاضران و گفت : " برادران عزیز من ، من خاک پای شما هستم. من آمده ام که به درد ِ دل های شما گوش بدهم. من میهمان شما هستم و در میان مردم ما میهمان دوستی رسم است. آیا شما از این که با میهمان تان که این روزها زیر فشار اجنبی هست این طور برخورد می کنید ناراحت نمی شوید؟". این سخن کرزی دل حاضران را آب کرد و همه شروع کردند به گریه ی بدون موسیقی. وقتی آرام شدند ، کرزی خطاب به آنان گفت : " حال سوال های تان را بگویید". به دنبال این درخواست کرزی ، همه ی یک صد و چهل نفر حاضر خطاب به کرزی گفتند : " حامد جانه ، حامد جانه ...". کرزی گفت : " حامد جان فدای خاک پای تان ، من قربان این هماهنگی تان شوم. بگویید ، بگویید. خیر است که من نفهمیدم". و آن گاه این سوال ها مطرح شدند :
" حامد جانه ، چرا حامد جانه به خدا قسم که حامدجانه دوباره امریکی سی به پشتانه حامد جانه الحمدلله رب العالمین و شما خودش که حامد جانه نمی توانستی چرا طالبان کرام با کاپران از افغانستان حامدجانه پیسه نشد که حامد جانه خلفای راشدین بهوت خطرناک باید حامد جانه شما را به خدا کجا شد و کشمیر و فلسطین به حامد جانه اولاد ابلیس که ما تیر استیم حامد جانه ...." . آن گاه کرزی پرسش آنان را قطع کرد و گفت :
" برادران عزیز ، سوال تان را گرفتم. بلی ، واقعا واقعا الحمدلله رب العالمین. کشمیر و فلسطین هم بالکل درست است ، شما حق دارید. کافران هم انشاء الله مشکل شان حل می شود. با طالبان کرام هم مذاکره می کنیم...". در این هنگام گلوی حامد کرزی مملو از بغض شد و با چشمان اشکبار به دستیار خود چنین گفت : " ای خدا ، با این ها من چه کار کنم؟ صد رحمت به خارجی ها. تو بگو این نامردها چه سوال کردند از من؟".
۲ نظر:
اگر ما یک بار دیگر این نوشته را بخوانیم از خنده خواهیم مرد...
سلام برادری مهربان. این قسم چیز ها زیاد خوانده بودم اما به این اندازه جالب و خنده دار برایم تمام نشده بود.دست تان درد نکند خیلی مزه دار بود.شاد باشی
ارسال یک نظر