۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

دیکشنری *ِ احوال شخصیه

زوجه : زن ، یک نوع خانم که به جهت اطفای ِ غضب بر سر و تن اش مشت کوبند.

ازدواج: پیمان ، قول شرف. در افغانستان مردم آن را مقدس دانند ، چندان که تاخیر در آن روا ندارند. گاه دختران و پسران سه ساله را به عقد هم در آورند تا آن گاه که ایشان عروسی کنند به سال ها متبرک بوده باشند.

اجازه : آنچه زوجه ها از شوهران خود خواهند. گویند در زمان حضرت نوح رضی الله عنه شوهران در دادن اجازه به زنان زیاده روی کردند و خداوند آنان را در سیل فرو گرفت. همچنان نقل است که در تمدن ِ دایناسورها اجازه دادن به زنان عجیب مایه ی آبرو ریزی بود.

تمتع : لذت بردن از متاع ِ خویش ، چه متاع بی جان باشد چه متاع حیه . حیه دلالت بر انوثت کند.

سن : تعداد سال ها که بر کسی رفته باشد. در بعضی ممالک راقیه چون افغانستان دختران چون نه ساله شوند سن شان دو برابر حساب شود به قدرت ِ خداوند. از آن که موقع ازدواج و اطاعت شان باشد.

حق: به معنای نادر و کمیاب. شوهران گاه از آن شمه یی به زنان خود بخشند. زنان در خواستن آن دایم افراط ورزند. چندان که گاه حتا رفتن به بازار را نیز حق خود شمارند. بعضی آدم سست عناصر این حق را به زنان خود داده تا ابد پشیمان شده به کل بی اختیار گردند.

تکلیف : کار باشد از قبیل آشپزی و شاش ِ طفلان شستن. نیز به معنای اطاعت مطلق از شهوات شوی آورده اند. تکلیف از آن ِ زنان است. بر مرد تکلیف سخت گران آید.

ارث : بازمانده ی مال و ملک. به زن نرسد. در حکمت اش گفته اند که زن میراث را ضایع کند. از بعد ِ مرگ شوهر بسیار زنان با خواهر خوانده گان خویش پارتی کرده شوی موی از یاد برده اند. به این جهت ارث بر آنان حرام گردید.

شب : بعد از روز. شب تیره و تار باشد. شوهران اغلب در شب به زنان اجازه دهند که از ایشان اطاعت کنند. بعضی زنان تمارض کنند یا دیگرعذر آورند. لیکن عذر زن هرگز مشروع و معقول نباشد. زیرا که سید عالمی بلخی از پدر خود وپدرش از پدر خود و پدر ِ پدرش از پدر خود و پدر ِ پدر ِ پدرش از پدر خود و... از اسقر بن حمدان کوفی از نواده گان خواهر زاده ی امام حسن علیه السلام روایت کرده که زن چه هست که عذرش باشد.

عسر: تنگنا. بهانه ی بعضی زنان جهت گریختن از اوامر شهوانیه ی شوهر. گویند جا نیست. خانه تنگ است. بر این بهانه طفلان بخندند. چرا که نابالغان نیز دانند که امروز خانه هرگز تنگ نسازند.

حجاب : پوشش زنان که موجب عفاف باشد. در نزد شیخ حجاب روا نبوده بل حرام باشد. گویند شیخ ما روزی بر بازارکی می گذشت. زن محجبه یی بر او بانگ زد که والله بالله دوستت دارم. شیخ ما معروف به محسنی از این بانگ بی قرار شده از سن زن مذکوره سوال نمود. گفت : ای شیخ من چهارده ساله ام. شیخ ما به مزاح گفت : ای جگرت را بخورم! گویند بعدا این مزاح راستی شد.

* دیکشنری کلمه ی مرموز است. محققان معنای سه حرف اول اش را کشف کرده اند. سه حرف آخرش نیز معلوم است. در معنای شین میانی اش در مانده اند. همین شین است که شاعری در باره اش گفته : ای برادر تا توانی نزد این یک شین مشین.

۲ نظر:

Shaharzad گفت...

تشکر.. و گرنه سخت در مانده بودیم در فهم این احوال شخصیه و وظایف و تکلیف های جدید خود...

الهام غرجی گفت...

ههههههه!

به گفت تلویزیون های افغانستان که سلامت باشی.